زبان و ادبیات فارسی
بخش اول: پیش از اسلام مقدمه در ايران پيش از اسلام سنتهاي شفاهي از اهميت خاصي برخوردار بوده، و آثار ديني و ادبي، قرنها سينه به سينه حفظ ميشده است. براي مثال اوستا پس از سدهها انتقال شفاهي، سرانجام در دوره ساساني به كتابت در آمد. از علل اساسي به كتابت درآمدن آثار زردشتي در دوره ساساني حفظ آنها در برابر پيشرفت سريع اسلام و نيز ايراداتي بود كه پيروان اديان صاحب كتاب نظير مسيحيان بر زردشتيان ميگرفتند. از دوره باستان افزون بر اشاراتي كه به ادبيات شفاهي زبانهاي مادي و سكايي در مآخذ باستاني شده، آثار ادبي مكتوب دو زبان اوستايي و فارسي باستان بر جاي مانده است. از دوره ميانه از دو گروه زبانهاي ايراني غربي (شامل زبانهاي پارتي و فارسي ميانه) و شرقي (شامل زبانهاي سغدي، خوارزمي، سكايي و بلخي) آثار ادبي عمدهاي در دست است. برخلاف زردشتيان، ماني و پيروان او به كتابت آثار خود اهميت ميدادند و از مانويان آثاري نيز به زبانهاي ايراني (فارسي ميانه، پارتي و سغدي) باقي مانده است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 557
دوران باستان 1- ادبيات مادي هيچ اثر مكتوبي از زبان مادي در دست نيست و مشخص نيست كه اين زبان اصولاً به رشته تحرير در آمده است يا نه، اما در نوشتههاي مورخان يوناني نظير كتزياس، دينون و هرودت به داستانها، قصهها و اشعار اين دوره اشاره شده است. براي نمونه داستان عشق استريانگايوس به زرينا، ملكه سكاها، و ناكام ماندن وي, و داستان غنايي (زريادرس و اداتيس) را ميتوان نام برد كه در مآخذ متعددي ديده ميشود و به نظر بويس داراي اصل مادي است و بعدها به صورت داستان گشتاسب و كتايون در شاهنامه بازتاب يافته است. از ديگر آثار ادبي مادي ميتوان از داستانهاي حماسي مادي ياد كرد كه به پايهگذاري دولت ماد انجاميده، و در آثار كتزياس نقل شده است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 557
2- ادبيات سكايي از زبان سكايي باستان اثر مكتوبي بر جاي نمانده است و نميتوان گفت كه آيا هرگز اين زبان به نوشتار درآمده است يه نه. داستانهايي به زبان سكايي درباره اريمسپي يك چشم و گريفين هاي محافظ طلا و افسانههايي مربوط به اصل و منشأ سكاها در گذشتههاي دور نقل شده است. هرودت مينويسد كه سكاها دانههاي برف را به پر تشبيه كردهاند و اين مطلب حكايت از ذوق شاعرانه آنان دارد. ميراث ادبي در خور توجه وغناي داستانهاي حماسي زبان آسي (ه م) كه تا شروع قرن گذشته، سينه به سينه به صورت شفاهي نقل و حفظ ميشده است، احتمالاً بازتاب بخشي از بنمايههاي ادبيات شفاهي سكايي باستان است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 557
3- ادبيات فارسي باستان تنها آثار مكتوب زبان فارسي باستان كه در دوره هخامنشيان (550-330 قم) در پارس بدان تكلم ميشده، كتيبههاي برخي از شاهان هخامنشي به خط ميخي است كه علاوه بر سنگ، بر الواح زرين و سيمين، سنگ وزنه، مهر و ظرف برجاي مانده است. از دوره بعد از هخامنشيان تنها سندي كه شايد به زبان فارسي باستان نوشته شده باشد، سنگ نوشتهاي به خط آرامي در نقش رستم است كه از آن تاكنون فقط چند كلمه خوانده شده است. آنچه در سنگنوشتهها آمده، مطالب مربوط به سياست و حكومت است، اما موفقيت ادبي داريوش اول، به رغم محدوديتهاي زباني و محتوايي سنگنوشتههاي دولتي، قابل ستايش است. نويسنده با لحني صادقانه خودداري كرده، با دقت بيان، سادگي واژهها و كوتاهي جملات، يكنواختي زبان را كه در جاي جاي كتيبهها ديده ميشود، جبران ميكند. هر متني كه به نام داريوش اول نوشته شده، به خوبي طرحريزي شده و شامل مقدمه، بخش اصلي و مؤخره است. سنگنوشتههاي جانشينان داريوش اول به استثناي لوحه (ديو) خشيارشا مطلبي جز تكرار عبارات بيان شده قبلي داريوش ندارد. نوشتههاي ميخي فارسي باستان طبعاً عاري از تخيلات ادبي و صور خيال است و در مجموع اگرچه از نظر تاريخي و زبانشناختي، اسناد پر ارزشي به شمار ميروند، از نظر ادبي اهميت چنداني ندارند. از آنچه نويسندگان يوناني آوردهاند، ميتوان دريافت كه ادبيات حماسي در اين زبان احتمالاً به صورت شفاهي وجود داشته است. به نظر كريستن سن (ص 82، 87-88) كه در دوره هخامنشيان افزون بر اسناد دولتي، مجموعهاي از روايات حماسي مانند خداينامه يا شاهنامه احتمالاً به صورت شفاهي وجود داشته است كه نويسندگان يوناني از آنها استفاده كردهاند و افسانه زوپير، و يا روايات مربوط به كورش كه هرودت نقل كرده، و يا داستانهاي مربوط به برديا در روايات يوناني متعلق به اين مجموعهها بوده است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 558 ـ 557
4- ادبیات اوستایی الف) مقدمه اوستايي كه در ايرانويج، در سرزميني از نواحي شرق ايران بدان سخن ميگفتهاند, زباني است كه كتاب ديني زردشتيان، اوستا، بدان نوشته شده است. قديمترين آثار مكتوب آن احتمالاً متعلق به سده 10-8 قم است. از اين زبان جز كتاب اوستا اثر ديگري در دست نيست. زبان اوستا در قرن 3م، فراموش شده و متروك بود و فقط موبدان زردشتي آن را به عنوان زبان مقدس در سرودها و نيايشهاي ديني كه قرنها سينه به سينه حفظ شده بود، به كار ميبردند. در دوره ساسانيان (224-651م)، و به دنبال رسميت يافتن زردشتي، اين مجموعه با خطي مخصوص با نام (دين دبيري) خط ديني) كه به همين منظور ابداع شده بود ثبت گرديد. اوستايي كه امروزه در دست است و به صورت دست نوشته از 1278 م به بعد استنساخ شده، تنها حدود يك سوم اوستاي دوره ساساني است. همه اوستا از نظر زبان يك دست نيست. اين تفاوت را ميتوان ناشي از اختلاف گويشي و يا قدمت بعضي از بخشها دانست. متنهاي اوستايي را بر اساس قدمت زباني و ويژگيهاي دستوري و زبانشناختي و نيز از نظر آموزههاي بنيادي و محتواي مذهبي ميتوان به دو دسته اوستاي گاهاني و اوستاي متأخر تقسيم كرد. از سوي ديگر اوستاي موجود را به 5 بخش يسنها، ويسپرد، ونديداد، يشتها و خرده اوستا تقسيم ميكنند. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 558
ب) اوستاي گاهاني منتهاي گاهاني كه حدود اوستاي موجود را در بر ميگيرد، شامل اين بخشهاست: الف ـ گاهان (گاتها يا گاثاها): اين متن كهنترين اثر ادبي موجود ايراني است كه بيشتر ايران شناسان برآنند كه در هزاره 1قم سروده شده است. گاهان جمع گاه (در اوستا: گاثا، به معناي سرود) قديمترين بخش اوستا و مشتمل بر 17 سرود است كه در اوستاي كنوني در ميان يسنها (28 تا 33 و 33 تا 51 و 53) قرار دارد. اشعار گاهاني كه گفته ميشود سروده خود زرتشت است، از جمله مشكلترين متوني است كه تاكنون نوشته شده است و ترجمه گاهان به زبان پهلوي نيز چندان كمكي به فهم بهتر آن نميكند. زيرا به سبب فاصله زماني، حتي در دوران ساسانيان نيز براي موبدان زردشتي زباني مشكل و گاه غير قابل فهم بوده است. اشعار گاهان هجايي است و از نظر ساختماني به اشعار ودايي شباهت دارد. به نظر گرشويچ به رغم ابهامات واژگاني، صرفي و نحوي، و پيچيدگي زبان شعري گاهان، عقايد رفيع و والاي زردشت از ميان اين اشعار غنايي مذهبي كه براي بيان انديشهاي روشن و انساني و تحولي در انديشه و تفكر سروده شده، آشكار و مشهود است. ب ـ يسن هفت(ها): اين بخش را كه يسنهاي هفت فصل (يسنهاي 35 تا 41) نيز مينامند، قديمترين بخش اوستا پس از گاهان، و به نثر است. ج ـ دعاهاي يسن 27: در اين بخش متن دعاهاي معروف زردشتي نظير اهونور، اشم وهو وينگهههاتام آمده است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 558
ج) اوستاي متأخر اوستاي متأخر تقريباً تمامي كتاب مقدس زردشتيان را شامل ميشود و بازنماي دين زردشتي متأخر و به طور كلي نماينده تفكر مذهبي ايران پيش از اسلام است. در اين بخش از اوستا، اگرچه دشواريهاي زباني كمتري وجود دارد،با اشكلات بسياري در درك و فهم متن روبهرو ميشويم كه از تلفيق عقايد پيش از زردشت با گفتههاي او و اخذ عناصري از آيينهاي مختلف به سبب گسترش دين زردشتي در نواحي مختلف ايران ناشي ميشود. درباره تاريخ تأليف و تدوين اين متن نميتوان قاطعانه سخن گفت. احتمال دارد كه يشتهاي كهن، قديمترين بخش اوستاي متأخر، به قرن 8 يا 9 قم تعلق داشته باشد (بويس، (تاريخ...1) , 19). اوستاي متأخر، اين بخشها را در بر ميگيرد كه از آن ميان فقط ارزش ادبي يشتها با گاهان در خور سنجش است: الف ـ يسنها: يسنها از 72 (ها) (فصل) تشكيل شده است. گاهان و يسنهاي هفت فصل در ميان يسنها قرار دارند؛ از اينرو، اين بخش در برگيرنده 48 (ها) است. واژه يسن به معناي (پرستش و نيايش) است و به طور كلي مطالب يسنها شامل ذكر ايزداني است كه براي شركت در مراسم يسنا خوانده ميشوند و نثارهايي كه به آنان تقديم ميشود. ب ـ ويسپرد: ويسپرد به معناي"همه ردان (سروران)"از 24 كرده (بخش) تشكيل شده، و مطالب آن اغلب از يسنها اقتباس و مكمل آنهاست. ج ـ خرده اوستا: اين مجموعه كه اوستاي كوچك نيز ناميده ميشود، در بردارنده دعاهاي كوتاه مخصوص افراد عادي زردشتي در برابر دعاي خاص روحانيان است. نيايش، سي روزه و آفرينگان كه دعاهاي مواقع مختلف شبانهروز، ماه و مراسم مختلف است، از مهمترين بخشهاي خرده اوستاست. د ـ ونديداد: اين كتاب در حقيقت رسالهاي عمليه است كه به صورت سؤال و جواب (اهوره مزدا به پرسشهاي زردشت پاسخ ميدهد) در 22 فرگرد (بخش) تدوين شده، و به معناي (قانون دوري از ديو) (صورت قديمتر اين واژه (ويديوداد) است. پرسشهاي ونديداد در باب قوانين تطهير و كفاره گناهان است. چند داستان اسطورهاي نظير داستان جم (فرگرد دوم) و بخش جغرافيايي مشروحي درباره سرزمينهاي مختلف (فرگرد نخست) از ديگر بخشهاي ونديداد است. گرشويچ ونديداد را به عنوان مرجع اطلاعاتي از واقعيتهاي زندگي باستاني شرق ايران، و مهمترين بخش اوستا ميداند. ه ـ يشتها: اين بخش از اوستاي متأخر شامل 21 يشت و هر يشت به چند (كرده) تقسيم ميشود. يشت به معناي"پرستش و نيايش"و از نظر لغوي همريشه با واژه كهن يسن و واژههاي"جشن"و"ايزد"در فارسي نو است. يشتها سرودهايي در ستايش ايزدان است. هر يشت بزرگ (يشتهاي 5،8،10،13،17 و19) معمولاً شامل وصف، مدح، ستايش و به ياري خواندن ايزدي است كه آن يشت بدو اختصاص دارد و در جاي جاي آن اسطورهها و حوادث تاريخي به صورت ضمني و بسيار فشرده و مبهم ياد ميشود. نامهاي 21 يشت اوستا اينهاست: 1. هرمزد (اورمزد) يشت، 2. هفتتن (امشاسپندان) يشت، 3. ارديبهشت يشت، 4. خرداد يشت، 5. آردوي سور (آبان، آناهيد) يشت، 6. خورشيد يشت، 7. ماه يشت، 8. تير يشت، 9. گوش يشت، 10. مهر يشت، 11. سروش يشت، 12. رشن يشت، 13. فروردين يشت، 14. بهرام يشت، 15. ويو (=رام) يشت، 16. دين (=چيستا) يشت، 17. اشي (ارد) يشت، 18. اشتاد يشت، 19. خره (كيان، زامياد) يشت، 20. هم يشت، 21. ونند يشت. همه يشتها از نظر قدمت يكسان نيستند، براي نمونه يشتهاي 1 تا 4 نسبتاً متأخرترند. نام بعضي از يشتها با مضمون آن مطابقت ندارد، مثلاً"زامياد (مشتق از زم به معناي زمين) يشت"درباره فره كياني است. برتري يشتها بر ديگر بخشهاي اوستا به سبب پويايي و شاعرانه بودن آن است كه با ويژگي اخلاقي و آييني ديگر بخشهاي اوستا همخواني ندارد. ايزدان در يشتها از مهارتها و ويژگيهاي حماسي و جذابي برخوردارند و با زباني شاعرانه وصف شدهاند. براي نمونه مهريشت در 35 كرده، اثري برجسته و بديع از نظر توانايي وصف و صور خيال و تشبيهات شاعرانه در ادبيات متقدم هند و اروپايي است. كاربرد دو مجموعه متفارت از اسامي و افعال براي موجودات اورمزدي و اهريمني و قرينهسازي در نقل روايات اساطيري و حماسي مانند نبرد تيشتر با ديو"اپوش"در يشت 8 از ديگر ويژگيهاي يشتهاست. آنچه ميتوان گفت، اينكه بخشي از همه يشتها موزون است. برخي از ايرانشناسان وزن آن را هجايي، و گروهي ديگر ضربي (بر اساس تكيه) ميدانند. و ـ هيربدستان و نيرنگستان: هيربدستان حاوي مطالبي در باب وظايف و تكاليف هيربدان و تحصيلات و مطالعات هيربدي است، و در نيرنگستان قوانين مربوط به آيينهاي ديني، تهيه نثار، قرباني و دعاهاي مخصوص آنها به تفصيل آمده است. ز ـ هادخت نسك: 3 قطعه از اين متن اوستايي بر جاي مانده كه در آنها از سرنوشت روان پس از مرگ و از اهميت دعاي اشم و هو سخن به ميان آمده است. ح ـ اوگمديچا: اين متن شامل 29 جمله اوستايي با موضوع اصلي"مرگ"است. احتمالاً اوگمديچا به معناي"بر زبان ميآوريم، بيان ميداريم"ما آفرين يا دعايي بوده است كه پس از آفرينگان به ياد شخص درگذشته ميخواندهاند. ط ـ ويثانسك: ويثانسك به معناي"نسك دانش"، شامل قطعات كوچك اوستايي است كه در زمانهاي پسين تأليف و تدوين شده است. ي ـآخرين پيغامبر زرتشت. يا ـ وشتاسپ (گشتاسپ) يشت. دو بند اخير كه در بعضي از نسخههاي خرده اوستا آمدهاند و نيز شماري لغات و جملات اوستايي موجود در فرهنگ اويم، شايست نشايست، پرسشنيها و غيره، آخرين بخش از اوستاي متأخرند. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 559 ـ 558
دوران میانه 1- غربی الف) ادبيات پارتي در دوران اشكانيان آثار غير ديني و افسانهها سينه به سينه توسط قصهگويان و نقالان روايت ميشد. گروهي از آنان گوسان نام داشتند. گوسانها شاعران و موسيقيدانان دوره گرد و حافظ داستانهاي ملي ايران بودند كه آنها را به ويژه به شعر نقل ميكردند. از اين داستانها، بعدها در گردآوري و تدوين خداي نامه پهلوي استفاده شد و در نهايت باز نمودن آن در شاهنامه ديده ميشود. ويس و رامين يكي از منظومههاي عاشقانه فارسي است كه اصل پارتي داشته، و حاوي اطلاعات جالبي درباره زندگي، آداب و سنن پارتيهاست. احتمال دارد كه بعضي از داستانهاي شاهنامه، مانند داستان بيژن و منيژه داراي اصل پارتي باشد. از زبان پارتي (زبان رسمي حكومت اشكاني) نوشتههايي بر روي سنگ، چرم، سفال، سكه، مهر و جز آنها به خط پارتي بر جاي مانده است. برخي از اين كتيبهها متعلق به دوره ساساني، و شماري از آنها دو يا سه زبانه است. همچنين در ميان آثار فارسي ميانه (پهلوي) دو رساله به نامهاي درخت آسوريگ و يادگار زريران وجود دارد كه با توجه به سبك نگارش و مضامين شاعرانه و در برداشتن واژههاي پارتي ميتوان گفت كه منتهايي دست كاري شده از زبان پارتي باشند. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 560 ـ 559
ب) ادبيات پهلوي (فارسي ميانه) فارسي ميانه به زباني اطلاق ميشود كه دنباله فارسي باستان و زبان رسمي ايران در دوران ساسانيان بوده است. آثار ادبي باقي مانده از اين زبان به دو گروه مذهبي و غيرمذهبي تقسيم ميشود. در طول دوران ساساني كتابهاي مقدس زردشتي و شماري از آثار درجه دوم مذهبي همراه با موضوعاتي كم و بيش مرتبط با مذهب به صورت نوشته در آمد و آثار غيرمذهبي و ادبي صرف و گاه تفنني (به شعر يا نثر) به علت اهميت سنت شفاهي در ايران پيش از اسلام، به صورت نوشتاري در نيامد و سينه به سينه حتي به دوران پس از اسلام منتقل شد و پس از آن به تدريج رو به فراموشي نهاد. آنچه مكتوب گرديد، نيز به سبب تغيير خط پهلوي به عربي و تحول زبان پهلوي به فارسي و يا به علل سياسي و مذهبي نابود گرديد. البته ترجمه عربي و فارسي بعضي از آنها نظير كليله و دمنه در دست است. همچنين شعر پهلوي با تحول زبان و تغيير وزن هجايي به عروضي و از رونق افتادن موسيقي (چون غالباً همراه با موسيقي خوانده ميشد)، به وضعي مشابه دچار گرديد. آثار ديني هم كه بيشتر در سدههاي 3و4ق يعني زماني كه ديگر دين زردشتي دين رسمي ايران نبود، تدوين نهايي يافت، در طي زمان به سبب تعصبات ديني، جنگها، ستيزها و به ويژه حمله مغول نابود گرديد. ادبيات فارسي ميانه داراي ويژگي ادبيات شفاهي نظير گمنامي مؤلف و وجود سبكهاي مختلف است و با وجود آسيب فراواني كه به آثار برجاي مانده، رسيده است، براي شناخت جهانبيني و اسطورههاي باستاني ايرانيان منبع گرانبهايي به شمار ميآيد. آثار برجاي مانده از زبان پهلوي اينهاست: 1. آثار كتيبهاي، 2. آثار كتابي، 3. زبور پهلوي، 4. برخي جملات و لغات پراكنده در كتابهاي عربي و فارسي. 1. آثار كتيبهاي: اين آثار شامل نوشتههايي بر سنگ، پوست، سفال، فلز، پاپيروس، چوب، سكه، مهر، سنگهاي قيمتي و جز آنهاست. شماري از اين كتيبهها دو زبانه (پهلوي و پارتي)، و يا 3 زبانه (پهلوي، پارتي و يوناني) است. نگارش كتيبهها غالباً همزمان با تأليف آنهاست و به رغم آنكه از نظر ادبي داراي اهميت چنداني نيستند، از جهت تاريخي، اجتماعي، گاه ديني و نيز از نظر زبانشناسي از اهميت بسياري برخوردارند. آثار گوناگون كتيبهاي بر حسب موضوع به دو دسته دولتي و خصوصي تقسيم ميشود: الف ـ دولتي: اين كتيبهها به خط پهلوي كتيبهاي با منفصل نوشته شدهاند و به شاهان ساساني و درباريان، از جمله موبد موبدان"كردير"، تعلق دارند. ب ـ خصوصي: بيشتر كتيبههاي خصوصي به خط تحريري (متصل يا شكسته) همانند خط كتابهاي پهلوي نگاشته شده است و به اواخر دوره ساساني و اوايل دوره اسلامي تعلق دارد. اين كتيبهها از نظر موضوع به دو گروه كتيبههاي يادبودي (يادبود وقف ملك، يا بازديد از برخي اماكن) و كتيبههاي سنگ مزار تقسيم ميشوند. ديگر آثار كتيبهاي پهلوي اينهاست: پاپيروس نوشتهها، پوست نوشتهها، سفال نوشتهها، فلز نوشتهها، سكهها، مهرها و مهروارهها. 2.آثار كتابي: اين دسته از آثار پهلوي را ميتوان برحسب موضوع بدين ترتيب طبقهبندي كرد: الف ـ ترجمهها و تفسيرهاي اوستا به پهلوي (زند و پازند): در دوره اشكانيان و ساسانيان زبان اوستايي، زبان مردهاي به شمار ميرفت كه فقط موبدان آن را ميآموختند و ترجمه اوستا به زبان زنده آن روزگار، يعني پهلوي، ضرورتي اجتنابناپذير بود. ترجمه و تفسير اوستا به پهلوي اصطلاحاً زند (تفسير) خوانده ميشود. امروزه از ترجمه و تفسير (زند) همه اوستا تنها زنديسنها (كه شامل گاهان نيز ميشود)، ويسپرد، خرده اوستا (كه شامل نيايشها و يشتهاي كوچك نيز ميشود)، ونديداد، هيربدستان و نيرنگستان و اوگمديچا در دست است. پس از قرن 4 ق، خواندن متون پهلوي به علت فراموش شدن زبان آن به تدريج مشكل و ناممكن شد. به همين سبب، روحانيان مهاجر زردشتي در هندوستان، دعاها و بعضي از متنهاي پهلوي را به خط اوستايي آوانويسي كردند كه اصطلاحاً پازند ناميده ميشود. مهمترين آثار پازند اينهاست: شكند گمانيگوزار كه اصل پهلوي آن از ميان رفته است، بندهش، مينوي خرد، زند وهمن يسن، اوگمديچا، ارداويراف نامه، يادگار جاماسپي كه اصل پهلوي بخش اعظم آن از ميان رفته است، پس دانشن كامگ، خويشكاري ريدگان، آفرينها و دعاها، توبهنامهها (پتيت)، نيرنگها (وردها)، بعضي روايات، ستايش سي روزه، ده و پنج و خاصيت اسورنان (روحانيان)، و صدويك نام خدا. ب ـ متون تأليف شده بر اساس زند: بر مبناي اوستا و ترجمه پهلوي آن، كتابها و رسالات بسياري در موضوعات گوناگون به پهلوي نوشته شد كه آخرين تاريخ آنها سدههاي 3 و 4 ق، و مهمترين آنها چنين است: 1. دينكرد: اين كتاب به منزله دانشنامه و مجموعهاي از مطالبي بر اساس نوشته هاي پيشين زردشتي است. نام دو تن از تدوينكنندگان آن، آذر فرنبغ فرخزادان و آذرباداميدان است كه در سده3 ق ميزيستهاند. واژه دينكرد به معناي"تأليف ديني"يا"اعمال و كارهاي ديني"است. دينكرد در اصل شامل 9 كتاب بوده كه كتاب اول و دوم و بخشي از كتاب سوم از ميان رفته است. 2. بندهشن: اين كتاب به نام زندآگاهي (آگاهيهاي مبتني بر زند) نيز معروف، و مشتمل بر 36 فصل است. تأليف اوليه آن در اواخر دوران ساساني صورت گرفته، اما آخرين تدوينكننده كتاب فرنبغ نامي در قرن 3 ق بوده است. بندهشن به معناي"آفرينش آغازين يا بنيادين"است. موضوع كتاب طيف وسيعي از اسطورههاي آفرينش، تاريخ اساطيري و واقعي ايرانيان از پيشداديان تا رسيدن تازيان، جهانشناسي و نجوم تا فهرست نام رودها، كوهها و گياهان را در بر ميگيرد. دو تحرير از بندهشن در دست است، يكي تحرير مفصل، به نام بندهشن ايراني يا بندهشن بزرگ و ديگري تحرير مختصر و خلاصه، معروف به بندهشن هندي. 3. گزيدههاي زادسپرم: اين كتاب مجموعهاي است مشتمل بر 35 فصل درباره آفرينش، دين، تركيب انسان و نيروهاي موجود در تن و وظيفه هر يك از اندامها، رستاخيز و پايان جهان كه آن را زادسپرم پسر گشن جم (جوان جم) در قرن 3 ق تأليف كرده است. 4. آثار منوچهر: از منوچهر برادر زادسپرم 3 نامه (در رد بدعتهاي برادرش)، و كتابي با عنوان دادستان ديني (مجموعه آراء ديني)، شامل پاسخهاي وي به 92 پرسشي كه مهر خورشيد پسر آذرماه، و بهدينان (زردشتيان) ديگر از او كردهاند، در دست است. 5.روايات پهلوي: اين متن در نسخههاي خطي همراه با متن دادستان ديني ميآيد و گردآورنده آن معلوم نيست. 6. پرسشنيها: اين متن مجموعهاي از پرسشهاست. 7. وجر كرد ديني: اين كتاب مجموعهاي از متنهاي گوناگون پهلوي و به معناي فتواهاي ديني است. ج ـ متون فلسفي و كلامي: آثار فلسفي و كلامي موجود از اين دوره اينهاست: كتابهاي سوم، چهارم و پنجم دينكرد؛ شكند گمانيگ وزار، كه تأليف مردان فرخ پسر اورمزد داد، و به معناي"گزارش گمان شكن"است. بخش اول آن در اثبات عقايد زردشتي و بخش دوم در رد اديان ديگر است؛ پس دانشتن كامگ (چم كستيگ) كه متني كوچك درباره بستن كستي (كمربند خاص زردشتيان) است؛ گجستك اباليش، كه رسالهاي در شرح مناظره زردشتي مسلمان شدهاي به نام اباليش و آذرفر نبغ فرخزادان در حضور مأمون خليفه عباسي است. د ـ كشف و شهود و پيشگويي: از اين قبيل ادبيات چند اثر بدين شرح در دست است: 1. ارداويراف نامه (ارداوير از نامه)، در شرح سفر ويراف به جهان ديگر؛ 2. زند وهمن يسن (تفسير بهمن يسن)، پيشگويي درباره حوادث جهان از روي مكاشفه؛ 3. پيشگوييهاي جاماسپ، وزير گشتاسپ، كه بخشي از آنها در جاماسپنامه و بخش ديگر در يادگار جاماسپي آمده است (نك: بنونيست، 337-380) ؛ 4. شاه بهرام ورجاوند، كه به صورت منظومه مقفاي كوتاهي در 14 بيت پس از اسلام سروده شده، و ظهور شاه بهرام در آن پيشگويي گرديده است. ه ـ اخلاقيات (اندرز و حكم): بخش مهمي از ادبيات پهلوي را اخلاقيات تشكيل ميدهد و مشخصه بارز آن مجموعه اندرزهايي است كه به دو گروه توصيههاي ديني و حكمت عملي تقسيم ميشوند. اندرزها در زمره ادبيات شفاهي قرار دارند و تعيين مؤلف و زمان تأليف آنها امري دشوار و گاه ناممكن است و اغلب به بزرگان و حكما و گاه به شاهان و روحانيان نسبت داده شده است. مهمترين اندرزهاي پهلوي اينهاست: اندرزهاي آذرباد مهرسپندان (مارسپندان)، منقول در منتهاي پهلوي، در روايت پهلوي، و در كتاب سوم دينكرد و نيز واژهاي چند از آذرباد مهرسپندان؛ يادگار بزرگمهر؛ اندرز اوشنردانا؛ اندرز دانايان به مزديسنان؛ اندرز خسرو قبادان؛ اندرز پوريوتكيشان؛ دادستان مينوي خرد، و بسياري اندرزنامههاي ديني ديگر. و ـ رسالات در آيين كشورداري: اين رسالهها كه به بحث درباره روشهاي سياسي دولت و راههاي اداره مملكت ميپردازد، در متون عربي سدههاي نخستين دوران اسلامي با عنوان عهود، وصايا، كارنامج، نامهها، خطبهها و توقيعات دستهبندي شدهاند. اصل پهلوي هيچيك از آنها باقي نمانده، اما ترجمه عربي و گاه فارسي آنها در دست است. نمونههايي از اينگونه آثار اينهاست: عهود و وصاياي اردشير و انوشيروان، كارنامه انوشيروان، نامههاي سياسي نظير نامه تنسر (يا صورت صحيحتر آن توسر)، متعلق به زمان اردشير، نامههاي انوشيروان، خطبههاي هنگام جلوس بر تخت شاهان ساساني، توقيعات شاهاني ساساني (گونهاي اندرز سياسي ـ اجتماعي)، آييننامهها، و تاجنامهها كه به آداب آيين مملكتداري و رسوم درباري ميپردازند. ز ـ چيستان: نمونهاي از اين نوع ادبي در نوشتههاي پهلوي با عنوان رساله يوشتفريان و اخت آمده كه در اوستا نيز بدان اشاره شده است. ح ـ مناظره و مفاخره: درخت آسوريگ نمونهاي از اين نوع ادبي است. ط ـ تاريخ و جغرافيا: تنها اثر تاريخي به پهلوي كارنامه اردشير بابكان نام دارد. اين كتاب تاريخي ـ افسانهاي، درباره اردشير و به قدرت رسيدن اوست. در موضوع جغرافياي تاريخي شهرها هم منحصراً رسالهاي كوچك و چند صفحهاي به نام شهرستانهاي ايران موجود است. ي ـ حماسه: تنها متن حماسي موجود به اين زبان، يادگار زريران نام دارد؛ حال آنكه بيشتر متنهاي حماسي پهلوي كه به ادبيات شفاهي تعلق دارند، يا از ميان رفته، يا به عربي و فارسي ترجمه شدهاند، مانند خداينامه. يادگار زريران، به جنگهاي ايرانيان و خيونان ميپردازد. يا ـ فقه و حقوق: افزون بر ترجمه ونديداد كه مشتمل بر مطالب فقهي بسياري است، كتابهاي پهلوي مستقلي نيز درباره فقه و حقوق بدين شرح وجود دارد: 1. شايست نشايست: اين كتاب درباره گناهان و تاوان آنها، ثوابها و آيينهاي ديني و تطهير است. 2.روايات اميد اشوهشتان: اين رساله مجموعهاي از 44 پاسخ درباره مشكلات زردشتيان در جامعه مسلمانان در سدههاي نخستين اسلامي است. 3. روايات آذرفرنبغ فرخزادان: مجموعهاي است مشتمل بر 147 پاسخ آذرفرنبغ به پرسشهاي زردشتيان و چندين مجموعه روايت كوچك ديگر نظير"روايات فرنبغ سروش"، و"پرسشهاي هيربد اسفنديار فرخبرزين"در همين زمينه. 4. ماديان هزار دادستان (مجموعه هزار فتوا): كتابي است كه هزاره قضيه حقوقي، به خصوص قوانين مدني را در بردارد. 5. رسالات كوچك تعليمي: رسالههاي كوچكي بدين شرح درباره مطالب مختلف به زبان پهلوي در دست است: شگفتيها و برجستگيهاي سيستان؛ خسرو و ريدگ، رسالهاي در باب پرسشهاي خسرو (احتمالاًخسرو پرويز) از پسر جواني به نام"خوش آرزو"درباره بهترين خوراكها، عطرها و …؛ گزارش شطرنج و وضع نرد؛ ماديان ماه فروردين روز خرداد؛ سور سخن؛ آييننامهنويسي. يب ـ داستانهاي منثور: از زمان خسرو انوشيروان نهضتي براي كتابت آثار پديد آمد و بسياري از افسانههاي ايراني مدون شد و يا داستانهاي ملل ديگر به زبان پهلوي ترجمه گرديد. مهمترين مجموعههاي داستانهاي ايراني اينهاست: هزار افسان (الف خراقه) كه هسته اصلي هزار و يك شب ايراني است، سند بادنامه، بلوهر و بوذاسف، كليله و دمنه، طوطي نامه و اسكندرنامه. بج ـ شعر: آثار منظوم نسبتاً اندكي به زبانهاي پهلوي در دست است. تاكنون 3 منظومه كوتاه اندرزي به نامهاي"اندرز دانايان"،"مدح خرد"و"وصف خرد"شناخته شده است. قطعهاي نيز با نام"آمدن شاه بهرام ورجاوند"در دست است كه شعري ديني است."سرود آتشكده كركوي"كه در تاريخ سيستان ضبط شده، سرود ديني ديگري است كه به خط فارسي نوشته شده، ولي از نظر زبان و وزن، شعري پهلوي محسوب ميشود. از ميان منظومههاي باقي مانده به زبان پهلوي دو اثر نسبتاً مفصل به نامهاي يادگار زريران و درخت آسوريگ در دست است كه هر دو اصل پارتي دارند. از منظومههاي عاشقانه پهلوي نظير ويس ورامين، متني در دست نيست. يد ـ كتابهاي علمي: از مطالبي كه در نوشتههاي پهلوي آمده، و از آثار علمي پهلوي كه به عربي ترجمه شده است، معلوم ميگردد كه ايرانيان در كتابهاي خويش از افكار علمي بيگانگان استفاده ميكردهاند اما هيچ يك از كتابهاي علمي پهلوي امروز در دست نيست. از بعضي كتابهاي علمي ايرانيان زيج شهرياران، وزيدگ (گزيده) تنگلوش يا تنگلوشا و كتاب اندرزگر اطلاعاتي در دست است. يه ـ فرهنگها: دو فرهنگ كوچك در ميان آثار پهلوي مدون وجود دارد: فرهنگ اويم ايوك، كه در آن واژههاي اوستايي با معادل پهلوي آنها ذكر شده است، و فرهنگ پهلوي، فرهنگي مشتمل بر واژههايي كه از نظر املايي براي دبيران و كاتبان دشوار بوده است، مانند هزوارشها. واژههاي اين فرهنگ برحسب موضوع تقسيمبندي شدهاند. 3.زبور پهلوي: در دوره ساسانيان، مسيحيان ايران كتابهايي به زبان پهلوي نوشته، و يا از كتابهاي ديني خود ترجمه كرده بودند كه از آن ميان تنها ترجمه پهلوي از زبور در دست است. اين متن به گونه خاصي از خط پهلوي، حد فاصل ميان پهلوي كتيبهاي و كتابي، نگاشته شده است. كتابت نسخه به سدههاي 1و2 ق باز ميگردد، اما زبان متن كهنهتر است. در زبور پهلوي وام واژههاي سرياني ديده ميشود. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي منبع:بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 562 ـ 560
2- شرقی الف) ادبيات سغدي زبان سغدي زبان مردم سرزمين سغد، به مركزيت سمرقند بود كه مهمترين شهر آن بخارا (در جمهوري ازبكستان كنوني) نام داشت. افزون بر اين، سغدي زبان اداري، تجاري و فرهنگي در نواحي ديگر مانند واحه و ترفان در تركستان چين بوده است. آثار به دست آمده از اين زبان را در دوره ميانه برحسب موضوع ميتوان به دو گروه غير ديني و ديني تقسيم كرد: 1.آثار غيرديني: اين آثار كه به خط خاص سغدي نوشته شده، مشتمل است بر سكههايي از قرن 2م، نامههايي از اوايل قرن 4م معروف به"نامههاي باستاني"، شماري سنگ نوشته و نيز آثاري از كوه مغ كه مشتمل بر 74 فقره سند متعلق ره بايگاني آخرين فرمانرواي سغد، ديواشتيح (87-104ق) است كه بر روي چرم، كاغذ و پوست نوشته شده، و حاوي نامههاي اداري، اسناد مالي و يك قباله ازدواج است. 2. آثار ديني: اين آثار كه متعلق به پيروان اديان بودايي، مسيحي و مانوي است، از نظر تنوع و حجم، مهمترين بخش ادبيات زبانهاي ايراني ميانه شرقي را بدين شرح تشكيل ميدهد: الف ـ آثار بودايي: ادبيات سغدي بودايي كه شايد پر حجمترين آثار ادبي زبان سغدي باشد، نوعي ادبيات ترجمهاي و مشحون از اصطلاحات فلسفي و احكام آيين بوداست. اين آثار، از اصل سنسكريت و يا چيني به سغدي ترجمه شدهاند و محتواي آنها از مكتب مهايانه بودايي نشأت گرفته است. دو كتاب وسنتره جاتكه و سوتره چم و پادافراه كردارها از مهمترين آنها به شمار ميآيند. رسالههاي ديگري در مجموعههاي آثار سغدي بودايي به چاپ رسيدهاند كه متون سغدي، محفوظ در كتابخانه ملي پاريس، و متنهاي سغدي كتابخانه بريتانيا از آن ميان شايان ذكرند. اين آثار به خط سغدي (يكي از جوانههاي فرعي خط تحريري آرامي) نوشته شده است. ب ـ آثار مسيحي: ادبيات سغدي مسيحي نيز نوعي ادبيات ترجمهاي شامل ترجمه بخشهايي از كتاب مقدس، زندگي و اعمال قديسان، چندين موعظه و تفسير، مقاتل يا اعمال شهداي مسيحي، آراء بزرگان كليسا و كلمات قصار و عبارات پندآموز است. اين آثار بيشتر از زبان سرياني، زبان ديني مسيحيان نسطوري آسياي مركزي ترجمه شده، و به گونهاي از خط سرياني اسطر نجيلي و گاه به خط سغدي نوشته شده است. ج ـ آثار مانوي: متنهاي سغدي مانوي كه در برگيرنده ترجمه سغدي سرودها و متنهاي مربوط به كتابهاي ديني مانوي از اصل فارسي ميانه و پارتي و يا آثاري است كه اصلاً به سغدي نوشته شدهاند. از نظر زبانشناختي در خور توجه و حائز اهميت بسيار است. مهمترين آثار سغدي مانوي مشتمل است بر توبه نامهها؛ داستانها و تمثيلها؛ سرودهاي كوچك و بزرگ؛ سرگذشت دين؛ تاريخچه آيين مانوي؛ فهرست واژگان و نام ملتها؛ جداول تقويمي، كه هيچ كدام به صورت كامل باقي نماندهاند. ادبيات سغدي مانوي سرشار از تشبيهات و استعارات زيباست و تصوير روشن و زندهاي از ساختار و نحو زبان سغدي را در اختيار پژوهندگان قرار ميدهد. مانويان هم مهارت نويسندگي داشتند و هم مترجمان بسيار زبردستي بودهاند. زبان متنهايي كه آنان به سغدي برگرداندهاند، روان، زيبا و كاملاً متمايز از ترجمههاي گنگ و پيچيده و ناقص مترجمان مسيحي و بودايي سغدي زبان است. اين متون به خط مانوي نوشته شده، و بسياري از متون داستاني آن به فارسي ترجمه شده است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 563 ـ 562
ب) ادبيات خوارزمي خوارزمي زبان قديم خوارزم (بخشي از ازبكستان و جمهوري تركمنستان امروزي) بود. آثار به دست آمده از اين زبان به دو گروه عمده تقسيم ميشود: 1. آثار و مدارك خوارزمي ميانه (خوارزمي قديم): اين آثار به خط قديم خوارزمي، مقتبس از خط آرامي، نوشته شده، و مشتمل است بر نوشتههاي روي سكههاي فرمانروايان خوارزم (سده 3يا2 قم) ؛ كتيبههايي بر روي چوب و چرم از ناحيه توپراق قلعه (احتمالاً متعلق به قرن 2م) ؛ كتيبههايي (حدود 100 قطعه) بر ديوار استودانهايي (ظورف مخصوص قرار دادن استخوان مردگان) از ناحيه توق قلعه (مربوط به قرن 7م). كتيبههايي بر روي ظروفنقرهاي و سفالينهاي از ناحيه خومبوز (هومبوز) تپه. 2.آثار و مدارك خوارزمي متأخر: اين آثار از دوران اسلامي و به خط عربي است و عبارتند از: الف ـ جملههايي به خوارزمي كه در برخي از دستنويسهاي دو كتاب فقهي عربي به نامهاي يتيمه الدهر، تأليف محمدبن محمود ترجماني ملكي خوارزمي (د 645ق) و قنيه المنيه، تأليف نجمالدين مختاربن محمود زاهدي غزميني (د658ق) آمده است. ب ـ رساله كوچكي با عنوان رساله الالفاظ الخوارزميه التي في قنيه المبسوط، تأليف كمالالدين عمادي جرجاني (سده 8ق) مشتمل بر شرح لغات خوارزمي قنيه المنيه. ج ـ معادل كلمات و جملههاي فارسي به زبان خوارزمي در نسخهاي از كتاب لغت مشهور زمخشري با عنوان مقدمه الادب و معادل خوارزمي كلمات عربي نقل شده در دو نسخه ديگران اين كتاب. چنانكه از عنوان و محتواي اين آثار مشخص ميشود، مدارك بازمانده از زبان خوارزمي از نظر ادبي اعتبارچنداني ندارد و به دشواري ميتوان آنها را ادبيات ناميد، گرچه داراي اهميت زبانشناختي است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 563
ج) ادبيات سكايي از زبان سكاها در دوره ميانه آثاري از ختن و واحه تمشق به دست آمده كه نوعي ادبيات ترجمهاي ديني است، اگرچه آثار غيرديني آن نيز رنگ بودايي دارد. تقريباً تمامي اين آثار متعلق به بوداييان است و از سنسكريت ترجمه شده، و به دو گروه سكايي ختني (يا فقط سكايي) و سكايي تمشقي كه گويشي قديمتر است، تقسيم شده است. مفصلترين متن ختني، كتاب زميستا به شعر است. به طور كلي متون ختني مشتمل بر تمثيلها، روايات، توبه نامهها، رسالات طبي، واژهنامههاي چيني ـ خنثي، واژهنامههاي تركي ـ خنثي و يك متن كوچك جغرافيايي است. داستان هندي رامه و همسرش سيتا، منظومهاي حماسي با تفسيري بودايي به اين زبان است. نسخههاي موجود ختني در زماني ميان سدههاي 7 تا 10م به خط براهمي نوشته شدهاند. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 563
د) ادبيات بلخي بلخي زبان مردم سرزمين بلخ باستاني (افغانستان شمالي) بوده است. قديمترين اثر موجود از آن كتيبهاي است در 25 سطر كه در مدخل معبدي در سرخ كتل در جنوب شرقي بغلان به دست آمده، و به خطي مأخوذ از يوناني نوشته شده است. آثار بازمانده از زبان بلخي كه به اواسط سده 2 تا اواسط سده 9م تعلق دارد، اينهاست: سكههاي شاهان كوشاني (به خط تحريري يوناني ـ بلخي)، مهرها (حدود 40 مهر به همان خط)، سنگنوشتهها (مشتمل بر چند كتيبه كوچك افزون بر كتيبه سرخ كتل از افغانستان و ازبكستان به خط يوناني)، و دستنوشتهها (مشتمل بر 8 طومار به خط يوناني ـ بلخي مكشوف در تركستان چين، احتمالاً با مضموني بودايي و سغدي به خط مانوي). اهميت زبانشناختي اين طومارها همسنگ متن سنگنوشته سرخ كتل است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 563
3- ادبيات مانوي آثاري از ماني و پيروانش، به زبانهاي ايراني ميانه (فارسي ميانه، پارتي و سغدي) برجاي مانده است. اين آثار به خط مانوي (مقتبس از خط تدمري) نوشته شده، و متعلق به دوراني ميان قرن 3و9م است. اين آثار به صورت قطعات پراكنده و آسيب ديده در اوايل قرن 20م از ويرانههاي صومعههاي مانوي در ترفان واقع در تركستان چين به دست آمده است. محتواي اين آثار اساساً مذهبي و متشكل از عناصر سامي، و سامي ـ يوناني است. ادبيات مانوي مشتمل است بر: الف ـ كتابهاي ماني: ماني آثار خود را، جز شاپورگان، به زبان آرامي شرقي،زبان مادري خود، مينوشت و پيروانش آنها را به زبانهاي مختلف ترجمه ميكردند كه هيچ كدام از اينگونه آثار او در دست نيست. اين آثار عبارتند از: انجيل زنده، گنجينه زندگان (سفرالاحياء)، فرقماطيا (به معني رسائل)، رازها (اسرار)، غولان (سفرالجبابره)، رسائل و زبور. از انجيل زنده، غولان، نامهها و زبور ماني قطعههايي به زبانهاي فارسي ميانه، پارتي و سغدي در دست است. افزون بر اين 7 اثر، ماني كتاب مصوري با عنوان ارژنگ و كتاب ديگري به نام شاپورگان به زبان فارسي ميانه داشته است. ب ـ آثار منشور پيروان ماني: از شيروان ماني نيز آثاري به زبانهاي ايراني به اين شرح در دست است: شرح حال ماني؛ داستانهاي تمثيلي؛ نامهها؛ قطعههايي شامل اصول عقايد مانوي، دستورها و اندرزها، دعاها، توبهنامه، متون نجومي و تقويمي، و مواعظ منوهمدوروشن. ج ـ اشعار مانوي: آثار منظوم مانوي كه غالباً براي هدفهاي ديني سروده شده است، بخش عمدهاي از اين ادبيات را تشكيل ميدهد. سرودهاي مانوي به زبانهاي فارسي ميانه و پارتي، فصيح، شيوا و مشحون از صنايع لفظي و صور خيال، خصوصاً تشبيه و مجاز است و در برابر متون منثور مانوي به اين دو زبان كه ثقيل و گاه ساده و مجاز است و در برابر متون منثور مانوي به اين دو زبان كه ثقيل و گاه ساده و ناپخته است، از ارزش والاتري برخوردار است. اين اشعار كه همراه با موسيقي در مراسم ديني خوانده ميشد، از نظر صورت ظاهر به 3 دسته تقسيم ميشود: سرودهاي بلند، مدايح ديني بلند، و سرودهاي كوتاه. وزن اشعار مانوي را گروهي هجايي، و گروه ديگر ضربي يا تكيهاي دانستهاند. آخرين پژوهشها حكايت از آن دارد كه در وزن اشعار پارتي و به احتمال بسيار فارسي ميانه علاوه بر شمار هجاهاي تكيهدار، ضرب وزن نيز ميتواند متفارت باشد. آثار منظوم پارتي از نظر حجم بيش از اشعار فارسي ميانه، و از نظر جوهر شعري نيز غنيتر از آنهاست. اشعار مانوي در ستايش خدايان، ماني و بزرگان دين، و نيز درباره روح محبوس در زندان تن سروده شده است. * منبع: زرشناس، زهره."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 564 ـ 563 بخش دوم: ادبیات دوره اسلامی مقدمه زبان فارسي در مفهوم عام، معادل"ايراني"و در آثار نويسندگان قديم، معرف همه گويشهاي ايراني است كه پيش از اسلام در بيشترين قسمتهاي قاره آسيا گسترش يافته است.پس از گسترش اسلام در ايران، گويشهاي گوناگون ايراني، از جمله"دري"در افغانستان، پاكستان، هندوستان، عراق، سوريه، تركيه، عمان، قفقاز، چين و آسياي ميانه رواج يافت. زبان دري از زمان ساسانيان در كنار زبان پهلوي به كار ميرفت اين زبان در عصر اسلامي دورههاي گوناگوني را گذراند كه طي آن از نظر قالب، ساخت و محتوا تحولات چشمگيري پيدا كرد و زبان شعر و ادب ايران در دوره اسلامي گرديد و آثار ادبي، اعم از نظم و نثر به اين زبان نوشته شد. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 564
دوره های تاریخی 1- طاهريان و صفاريان (سده 1تا3ق) نخستين نمونههاي ادبيات فارسي از سده 3و4ق/9 و 10م دوره اسلامي بر جاي مانده است. تنها آگاهيي كه از شاعران سدههاي نخستين داريم، فهرستي از نام آنهاست كه عوفي و بعدها تذكرهنويسان، به ويژه اوحدي بلياني در عرفات العاشقين و آذر بيگدلي در آتشكده فهارسي تنظيم كردند كه هدايت خلاصه آن فهارس را در مجمع الفصحا آورده است. به روايت مؤلف تاريخ سيستان، محمدبن وصيف سگزي براي نخستين بار يعقوبليث صفار را با شعر فارسي ستود؛ پس از آن، شاعران ديگري چون بسام كورد و محمدبن مخلد سگزي نيز يعقوب ليث را به زبان فارسي ستودند. همچنين عوفي، حنظله بادغيسي را نخستين شاعر عهد طاهريان دانسته، و فيروز مشرقي و ابوسليك گرگاني را شاعران عهد عمروليث صفار شمرده است. ابيات پراكنده و كمشمار سرايندگان اين دوره، تنها در تذكرهها بر جا مانده است. اين ابيات از غناي موسيقايي برخوردار نيست، واژگان آن ناهماهنگ و انديشههاي آن ساده و بيپيرايه است. از شعر اين دوره، نمونههاي زيادي در دست نيست. اشعاري هم كه لازار گرد آورده است، از حدود 50 بيت تجاوز نميكند كه آن هم چنانكه شفيعي كدكني تصريح ميكند، زمان زندگي سرايندگان آنها قطعي نيست و در انتساب اشعار به آنها نيز ترديد ا به باور زرينكوب نخستين اثر منظوم فارسي كه از دوره اسلامي به دست ما رسيده،"سرود اهل بخارا"است كه از 56ق برجا مانده، و پس از آن ترانه يزيد بن مفرغ است كه از 59ق، و ديگري"حراره كودكان بلخ"است كه از 108ق باقي مانده است. از جهت تصويرسازي، مهمترين شكل در اين دوره تشبيهات محسوس و مادي است و نزد بعضي از شاعران مثل فيروز مشرقي تأثير تصاوير شعر عربي آشكار است. صرفنظر از شعر فيروز مشرقي و حنظله بادغيسي آثار ديگر گويندگان اين عصر، به ويژه آثار محمدبن وصيف سگزي از تصوير تهي است. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 565 ـ 564
2- سامانيان و غزنويان اين دوره كه از نيمه دوم سده 3 ق تا نيمه نخست سده 5 ق را در بر ميگيرد، دوره توجه به فرهنگ ملي و رواج و تثبيت نظم و نثر فارسي است. شعر: در اين دوره با وجود شاعراني چون رودكي (د 329 ق / 941 م) و شهيد بلخي (د 325 ق / 937 م) شعر فارسي به مرحله پختگي و انسجام ميرسد. ادامه تلاشهاي شاعران اين عصر به ظهور بزرگاني چون فردوسي، كسايي، منوچهري، فرخي و عنصري مي انجامد كه آثارشان از نظر سبك، محتوا و مضمون از تنوع چشمگيري برخوردار است. اين دوره از شعر فارسي كه در آن انواع قالبهاي شعري رواج داشت. به واسطه برخورداري از سادگي عناصر خيال، طبيعيترين دوره شعر فارسي است؛ همچنين از نظر تصاوير حسي و تجربههاي مستقيم شعري و تنوع زمينههاي تصويري، بارورترين دوره ادب فارسي نيز هست. از ويژگيهاي ادبيات در اين دوره كثرت شاعران است. بنا به گفته صفا قلمرو شعر فارسي دري در اين عهد، تنها نواحي شرقي ايران بوده است. بخش عمده شعرهاي برجا مانده از اين روزگار، به ستون ممدوحان اختصاص دارد. شاعران در كنار مدح شاهان، همچنين وزيران، اميران، دولتمردان، دوستان خويش، دانشمندان، اولياي دين، پيامبر (ص) و خلفا را نيز ميستايند, ولي در ستودن ممدوح، راه افراط نميپيمايند. در اين دوره، در كنار مدح و ستايش، سرودن مرثيه نيز رواج دارد. مطلب قابل توجه آن است كه مرثيهها در قالبهاي گوناگون شعر، از دو بيتي تا قصيدههاي مفصل سروده شده است. طرح انديشههاي حكمي و اخلاقي در شعر، از ويژگيهاي ادبيات اين دوره است. غني بودن شعر فارسي از مضامين حكمي و اخلاقي در نخستين دوره تكامل شعر فارسي، نشان از وجود منابعي از اين دست، در شعر پيش از اسلام دارد. زيرا در شعر عربي كمتر به چنين مضاميني برميخوريم. طنز و هجو نيز پس از دوره صفاريان در شعر فارسي پيدا شده است و از آنجا كه در دوره پيش از اسلام اثري از هجو در ادب فارسي نبوده، ميتوان نتيجه گرفت كه هجاگويي به تقليد از شاعران عرب در شعر فارسي متداول شده است. به گفته محجوب شاعران اين دوره در هجاگويي نيز همانند شاعران جاهلي جانب اعتدال را رعايت ميكردند؛ اما سرودههاي شاعراني مثل منجيك ترمذي برخلاف اين امر دلالت دارد. تغزل، نمونه شعر غنايي اين دوره است كه گاه در ابتداي قصيده, و گاه به استقلال سروده ميشده است و حاوي احساسات لطيف و واژگان ساده و روان است و در اغلب آنها زيبايي معشوق با اوصاف طبيعت سنجيده شده است. اين دوره آغاز حماسهسرايي در ايران است. يكي از مهمترين انگيزههاي رويكرد ايرانيان به حماسهسرايي در عصر سامانيان، به تأثير تلاشهاي شعوبيان و قيام ملي ايرانيان در آغاز اين دوره است. نخستين كسي كه به نظم حماسه هاي ملي ايرانيان پرداخته، مسعود مروزي است كه از شاهنامه او تنها دوبار در كتاب البدء و التاريخ ياد شده، و ظاهراً اين منظومه پيش از 355 ق / 966 م سروده شده بوده است. اثر مهم ديگر، گشتاسپنامه در هزار بيت است كه ابومنصورمحمدابن احمد دقيقي بلخي در نيمه دوم سده 4 ق آن را سرود و فردوسي در شاهنامه در سلطنت گشتاسپ، آن را درج كرد. مهمترين و بزرگترين منظومه حماسي و تاريخي ايران كه در همين دوران سروده شد، شاهنامه فردوسي است كه در حدود سال 401 يا 402 ق / 1011 يا 1012 م به پايان رسيده است و فردوسي براي سرودن آن، به غير از اثر دقيقي و شاهنامه ابومنصوري، به داستانهاي جداگانه ديگري هم كه در آن روزگار مشهور بوده، دسترسي داشته است. ناگفته نماند كه پيش از فردوسي تلاشهايي به منظور تدوين حماسههاي ملي ايرانيان صورت گرفته بود كه در ميان آنها شاهنامه ابومنصوري قابل ذكر است كه تنها مقدمه آن باقي است. در اين دوره با ظهور كسايي مروزي (د 341 ق / 952 م) و ناصرخسرو قبادياني (394 ـ 481 ق / 1004 ـ 1088 م)، سرودن نوعي شعر زاهدانه مذهبي و حكمي آغاز شد كه در آن آشكارا به نكوهش مديحه و غزلسرايي پرداخته ميشد. از همين روزگار، سخنان منظومي برجا مانده كه متضمن انديشههاي صوفيانه است. در تمهيدات عينالقضات در آثار عصر غزنوي به نام و يا چند بيت، از كساني چون ابوالعباس قصاب، ابوالحسن بستي، ابوعلي دقاق، ابوسعيد ابوالخير و شيخ احمد اشاره شده است كه هيچيك از آنان پيشه شاعري نداشتهاند و همين امر نشان ميدهد كه شعر صوفيانه پيش از سنايي، در ميان مشايخ تصوف رواج داشته است. در اواخر اين دوره نشانههايي از نفوذ شعر عربي زبانان در شعر فارسي پديدار ميشود. در شعر فرخي (د 429 / 1038 م) نشانههايي از تأثيرپذيري از داستانهاي غنايي ادبيات عربي و نيز تصاوير شعري گويندگان تازي ديده ميشود. همچنين در شعر منوچهري (د 432 ق / 1041 م) تصاويري از طبيعت با الهام از عرائسالشعر عربي پرداخته شده كه بيش از هر چيز، تحتتأثير تصاوير شعري شاعران عربي، به ويژه شاعران دوره اول است. سرودههاي شاعران اين عصر متضمن كاربرد واژهها و تعبيرات ساده و خالي از تصنع، صنايع ساده بديعي و كاربرد واژههاي محلي است كه بعدها منسوخ شدهاند. در اين دوره، استفاده ار رديفهاي ساده متداول است و گاه شاعران تحتتأثير سرايندگان عربي قرار گرفتهاند. اين شيوه بيان در آثار نقادان و تاريخنگاران ايراني به نام سبك خراساني و گاه تركستاني خوانده شده است. نثر: از آثار نثر اين دوره نمونههايي برجا مانده است كه برخي از آنها متضمن تقرير ادبي نيست و اغلب به موضوعهاي علمي اختصاص دارد. از اين ميان، ميتوان حدود العالم من المشرق الي المغرب را كه در حدود سال 350 ق / 961 م توسط مؤلفي ناشناس تأليف شده است و نيز الابنيه عن حقائق الادويه از ابومنصور هروي، دانشنامه علايي از ابنسينا، تاريخ بلعمي از ابوعلي بلعمي، ترجمه تفسير طبري از ابوجعفر طبري و ترجمه السواد الاعظم در عقايد اهل سنت نوشته ابوالقاسم حكيم سمرقندي (د 342 ق / 953 م) را نام برد. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 566 ـ 565
3- سلجوقيان و خوارزمشاهيان ادبيات دوره سلجوقيان و خوارزمشاهيان مربوط به نيمه دوم سده 5 ق / 11 م تا آغاز شده 7 ق / 13 م است. در اين دوره شعر فارسي علاوه بر اينكه ادامه منطقي شعر دوره پيشين بود، سير تكامل و تحول را طي كرد و مرزهاي زبان فارسي و ادبيات دري گسترش كلي يافت. نخستين محور گسترش زبان فارسي به خارج از مرزهاي ايران، كشورگشاييهاي ناصرالدين سبكتگين و سلطان محمود غزنوي به جانب هندوستان بود. پس از غزنويان، نفوذ سلجوقيان در آسياي صغير، موجب رسمي شدن و رواج زبان فارسي در آن سرزمين شد؛ تا جايي كه در پايان اين دوره و آغاز سده 7 ق، آسياي صغير يكي از مراكز مهم زبان فارسي دري بود. شعر: پراكندگي جغرافيايي شاعران اين دوره سبب شد تا 3 شيوه شاعري در ايران پديد آيد: الف ـ شيوه شاعران خراسان: اين گروه از شاعران به احيا و تكامل سبك ساماني و دوره اول غزنوي اقبال داشتند، چنانكه ناصرخسرو و قطران ازسبك ساماني پيروي ميكردند، اما ناصرخسرو با طرح مسائل كلامي ـ فلسفي در شعر، و قطران با وارد كردن صنايع در آن در عين حال طرزي تازه پديد آوردند. لامعي نمونه شاعران پيرو سبك دوره اول غزنوي است و مسعود سعد سبكي مابين شيوه فرخي و عنصري پديد آورد. در ادامه همين شيوه، در نيمه دوم سده 6 ق / 12 م شاعراني پديدار شدند كه فرد شاخص آنان انوري است. اين گروه باتوجه به زبان محاوره، اشعار ساده و رواني سرودند كه بيشتر به مكالمه عادي شباهت داشت و همين امر موجب آميخته شدن زبان شعري آنان با مفردات عربي، به سبب استفاده مردم از اين مفردات شد. تفاوت مهم شعر شاعران اين دوره با سرودههاي دوره اول غزنوي، پيچيده شدن برخي از اشعار (مثل قصايد) در اين دوره است كه خود دو دليل عمده دارد: نخست آنكه انوري و پيروان او به ايجاد مضمونهاي باريك و معاني مبهم تمايل داشتند و ديگر آنكه گروه اخير شاعران، انديشههاي علمي و اصطلاحات دانشهاي گوناگون را در شعر به كار ميگرفتند. ب ـ شيوه شاعران آذربايجان: همزمان با تحولي كه انوري و پيروانش در خراسان در شعر فارسي ايجاد كردند و نيز همزمان با بنياد گرفتن سبك عراقي، گروهي از شاعران در شمال غربي ايران سبك كاملاً تازهاي ايجاد كردند كه شيوه شاعران آذربايجان خوانده ميشود. مهمترين شاعران اين گروه عبارتند از ابوالعلاء گنجهاي، فلكي شرواني، مجيرالدين بيلقاني، خاقاني و نظامي. اين سبك، گاه سبك ارّاني نيز خوانده شده است. تفاوت سبك شاعران آذربايجان و خراسان را نتيجه 3 عامل ميدانند: 1. شاعران آذربايجان پايههاي سبك جديد خود را به دنبال تغييراتي كه انوري و سنايي در شعر شاعران خراسان ايجاد كرده بودند، بنا نهادند؛ 2. ارتباط با شيوه جديد شاعران عراق، امكان فاصله گرفتن از شيوه خراسانيان را آسانتر ميكرد؛ 3. تفاوت محيط فرهنگي، مجاورت با اقوام غيرايراني، تأثير لهجه آذري و ديگر لهجههاي ايراني كه از قديم با زبان عربي آميختگي پيدا كرده بودند، وضعي متفاوت با وضع حاكم بر شاعران خراسان پديد آورد. ج ـ شيوه شاعران عراق: اين شيوه به روش شاعري سرايندگان اصفهان، همدان، ري و اطراف اين شهرها گفته ميشود. بزرگترين شاعر اين شيوه، جمالالدين اصفهاني است. وي در تحول و تكامل غزل در دوره خود نقش بسزايي داشت. از ويژگيهاي مهم شعر اين دوره، رو آوردن گروهي از شاعران شيوه عراقي به غزلسرايي و به مباحث عرفاني است. نشانههايي از توجه به عرفان، در آثار شاعران دوره پيشين همنمايان است، ولي سده 6ق/12م به ويژه عصر رونق ادبيات عرفاني است. نفوذ انديشه و ديدگاههاي عارفانه در ادبيات اين دوره، باعث ايجاد دو جريان همزمان در محيط ادبي آن روزگار شد. نخست آنكه تنوعي در محتواي شعر فارسي پديد آمد و ديگر آنكه موجب دوري شاعران از دربارها شد. سنايي غزنوي در اين دوره براي نخستين بار به آفرينش منظومههاي بزرگ عرفاني رو آورد و مثنويهاي حديقه الحقيقه و طريق التحقيق را از خود بر جا گذاشت. پس از او عطار نيشابوري آثار فراواني در حوزه تصوف تصنيف كرد كه از آن ميان، ميتوان به منظومههايي چون منطق الطير، اسرارنامه، مصيبت نامه و الهي نامه اشاره كرد. قالب غزل ـ كه در اين دوره مورد توجه خاص قرار گرفت ـ كم و بيش از سده 4ق/10م در شعر فارسي به كار گرفته ميشد، اما انوري و پيروان وي شيوهاي تازه بنياد نهادند و مضامين دقيق را در لباس سخنان ساده و روان در قالب غزلهاي لطيف عرضه كردند و بدين ترتيب، زمينه را براي ظهور غزل سرايان بزرگ دوره بعد فراهم آوردند. دوره سلجوقيان و خوارزمشاهيان نسبت به دورههاي قبل، دوره ركود حماسه سرايي است، زيرا از سويي فردوسي در دوره پيشين در پرداختن تاريخ و افسانههاي ملي ايران از هيچگونه تلاشي فروگذار نكرده، و با سرودن شاهنامه ديگر مجال طرح موضوعي تازه در زمينه مسائل ملي باقي نگذارده بود؛ از سوي ديگر موضوع و زبان كهنه حماسه با آنچه در اين عصر رواج داشت، همخوان نبود؛ و مهمتر از همه آنكه حكومت غلامان و قبيلههاي زردپوست و شدت گرفتن تعصبات مذهبي، موجب ضعف افتخار نژادي و از بين رفتن شرايط مناسب براي سرودن حماسه ملي شده بود. با اين همه، در اوايل اين دوره، يعني نيمه دوم سده 5ق، شاعراني به تكميل كار فردوسي پرداختند. از جمله اسدي طوسي به نظم گرشاسپ نامه و ايرانشاه بن ابي الخير به سرودن بهمن نامه و كوشنامه، و عطايي رازي به سرودن برزونامه پرداختند. در همين حال كه حماسه ملي و قهرماني از رونق ميافتاد، داستانسرايي يا حماسه رمانتيك رونق مييافت. نخستين داستانسراي صاحب سبك ميانه سده 5ق، فخرالدين اسعد گرگاني است. وي با ترجمه ويس و رامين از پهلوي به شعر فارسي دري، مكتب خاصي در داستانسرايي ايجاد كرد كه مورد تقليد بسياري از سرايندگان پس از او قرار گرفت. در پايان سده 6ق، نظامي گنجوي داستانسرايي را به اوج رساند. مهارت نظامي در پرداختن داستانهاي گوناگون پنج گنج موجب شد كه اثر او تا قرنها بعد مورد تقليد سرايندگان فارسي زبان قرار گيرد. پديده مهم شعر اين دوره، ظهور عمر خيام نيشابوري است كه خود صاحب شيوهاي خاص در ادب فارسي است. خيام براي نخستين بار انديشههاي ژرف فلسفي را در قالب رباعيهاي شيوا و روان و در لباسي از ظرافت و شوخي و بياعتنايي به دنيا بيان كرد. توجه شاعران اين دوره به آوردن مضامين دقيق، رقابت آنان با يكديگر و آشنايي آنان با علوم ادبي و ساير دانشها، موجب شد كه شعر، شكل مصنوع و فني به خود بگيرد. از سوي ديگر، مسأله امتحان شاعران، به التزام رديفهاي مشكل و تعهد تردستيهاي شاعرانه انجاميد. بر روي هم، سده 6ق، يعني عصر سلجوقيان از لحاظ تاريخ ادبيات و سبكشناسي از مهمترين ادوار ادبيات ايران است. در اين عصر انواع شعر و نثر در كنار هم ديده ميشود و در شعر، سبك بينابين و سبك اراني (سبك شاعران آذربايجان) سبك ساده خراساني را كنار ميزند. نثر: سده 5ق آغاز نزديك شدن خراسان به بغداد و شروع نفوذ زبان عربي در نثر فارسي است. در ادامه اين عصر، سلجوقيان نيز با اهتمامي كه به ترويج دين اسلام داشتند، موجب رواج زبان عربي در ايران شدند. با اين همه، الب ارسلان پس از آنكه بر تخت نشست، حكم كرد تا تمامي دفترها به فارسي نوشته شود و همين امر موجب پديد آمدن آثار متنوعي در نثر فارسي شد. بارزترين و نخستين نمونه سبك نثر اين دوره، تاريخ بيهقي است كه ابوالفضل بيهقي در پرداختن آن، از شيوههايي همچون اطناب مطلوب، پرهيز از كاربرد مترادفات و استفاده از عبارات پيدرپي به قصد روشن ساختن مطلب بهره گرفته است، ولي نويسندگان پس از او، از جمله نصرالله منشي در كليله و دمنه، قاضي حميدالدين بلخي در مقامات حميدي راه افراط پيمودهاند و همين امر كمكم به پيدايش نثر مصنوع يا فني در سده 6ق انجاميد. يكي از شاخههاي نثر فارسي در اين دوره، نثر صوفيانه است. عارفان سده 5ق، به نثري ساده مطالب خود را مينوشتند. در اين زمينه از اواخر سده 5ق، كشف المحجوب هجوبري بر جا مانده است و پس ازآن ميتوان از تذكرهالاولياء عطارنيشابوري يادكرد كه به نثري مرسل پرداختهشده است. محول در نثر صوفيانه به صورت گرايش به سجع و تحت تأثير ادبيات عربي پديد آمد و ظاهراً نخستين بار در اواخر سده 5ق، خواجه عبدالله انصاري در رسالههايي چون مناجات نامه و كنزالسالكين، به سجعسازي و نوشتن نثر مسجع پرداخت (همان، 42؛ بهار، همان، 2/240). آثار نثر اين دوره از نظر شمار و موضوع بسيار متنوعند, اما در نثر اين دوره، سبك مسلط، نثر فني است. نثر مرسل نيز در نگارش كتب علمي و عرفاني رايج است. علاوه بر اين، نثر بينابين (قسمتي مرسل،قسمتي فني) هم وجود دارد. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 568 ـ 566
4- تيموري دوره تيموري از حمله تيمور به خراسان و سيستان در 782ق/1380م آغاز ميشود و در 907ق/1501م مقارن با شروع سلطنت شاه اسماعيل صفوي خاتمه مييابد. اين عصر به ويژه نيمه اول سده 9ق كه عهد شاهرخ نام گرفته، دوره رواج شعر و شاعري و حمايت از اديبان است، اما در اين دوره با تمامي تلاش شاهرخ و جانشينان او، چون سلطان حسين بايقرا و با تمامي توجهي كه امير عليشير نوايي به اديبان و هنرمندان داشت و با وجود تشويقهاي دربار هرات، ادبيات و شاعري رواج يافت، ولي پيشرفتي نكرد. در اين عصر، اديبان تلاش خود را صرف حاشيهنگاري بر آثار علمي پيشينيان و اقتفاي سرودههاي ديگران كردند. متهم كردن ديگران به سرقتهاي ادبي و شكايت از بيسوادي و بيدقتي كاتبان از مضامين رايج آثار ادبي اين دوره است. شعر: شمار شاعران اين دوره شگفتانگيز است و شاعران اين دوره از ميان همه طبقات مردم برخاستهاند؛ شعر و شاعري در اين دوره از لوازم زندگي مردم عادي است و بسياري از اهل حرفه، در زمان فراغت، در سرودن طبع آزمايي كرده، و ديوان شعر ترتيب دادهاند. با وجود بسياري شاعران در اين عهد، تنها شاعر قابل توجه آن زمان، نورالدين عبدالرحمان جامي (817ـ898ق/1414ـ1493م) است. جامي آخرين شاعر عهد تيموري بزرگترين شاعر ايران بعد از حافظ است. وي شاعر، عارف، اديب و محقق بزرگ و روزگار خود و از پيشوايان فرقه نقشبنديه و صاحب آثار گوناگون نظم و نثر است. عصر تيموري به دليل نبود مركزيت و فقدان وحدت فرمانروايي، روزگار ركود قصيدهسرايي و رواج غزل و قصههاي منظوم بزمي است. قصايد دوره تيموري متضمن تغزل، نسيب و تشبيب است و شاعر اين دوره همچون قصيدهسرايان سدههاي 6 تا 8ق، ساختن قصيدههاي طولاني با چند تجديد مطلع را از مهارتهاي خود ميپندارند. مهمترين و متداولترين قالب شعري عهد تيموري، غزل است. آشكارترين ويژگي غزلهاي عاشقانه اين عصر، عجز و زبوني و يأس عاشق و پذيرش هرگونه خفت و خواري و اهانت و جفا و آزار معشوق است. اين تعابير به صورت قالبهاي لفظي رايج در سرودههاي تمامي شاعران اين دوره و حتي در سرودههاي پادشاهان و دولتمردان عثماني و تركماني و تيموري وجود دارد و اين امر خود نشانگر عدم تناسب محتواي غزل با مقام و موقعيت گوينده است. در دوره تيموري با وجود شكستهاي پي در پي ايرانيان از اقوام گوناگون زردپوست، ديگر مجال هيچ بحثي از حماسه ملي باقي نماند، اما در ادامه شيوهاي كه سرايندگان سدههاي 7و8ق پي گرفته بودند، سرودن منظومههاي حماسي تاريخي در شرح پيروزيهاي كشورگشايان و اميران عصر تيموري رواج داشت. همچنين در اين دوره، سرودن نوعي حماسه ديني با تكيه بر داستان زندگي بزرگان دين اسلام متداول شد. مهمترين حماسه ديني اين روزگار، خاوراننامه از ابن حسام (د 875ق/1470م) درباره سفرها و جنگهاي عليبنابيطالب (ع) است. در دوره تيموري منظومههاي عاشقانه و منظومههاي داستاني با حكايتهاي كوتاه و اشارههايي به مسائل حكمي و اخلاقي رواج داشت. سرايندگان اين گونه آثار مقلدان نظامي محسوب ميشوند. از جمله اين مثنويها ناظر و منظور و كتاب دلرباي از كاتبي (د839ق/1435م)، حسن و دل، از فتاحي نيشابوري (د852 يا 853ق/1448 يا 1449م) و يوسف و زليخا و ليلي و مجنون جامي را ميتوان نام برد. عرفان و تصوف نيز از مضامين رايج شعر در اين دوره است؛ به ويژه كاربرد اصطلاحات صوفيه در غزل اين دوره به عنوان سنت شعري متداول بوده است و شاعراني چون شاه نعمتالله ولي، قاسم انوار و جامي، منظومههايي عرفاني سرودهاند؛ اما عرفان در شعر اين دوره، بيش از آنكه شيوهاي در سير و سلوك باشد، نشانگر پسندهاي اخلاقي مردم اين روزگار است و تعاليم صوفيان در شعر اين دوره همان كاركرد راهنماييهاي شرعي را دارد. در عصر تيموري، گرايش به سرودن معما و نيز نوعي هزل، موسوم به اطعمه و اقمشه متداول شد و شاعران اين عصر دو عرصه جديد را تجربه كردند: الف ـ معما: معماها كه از متداولترين گونههاي شعر دوره تيموري محسوب ميشوند، در واقع بيش از آنكه يك گونه ادبي باشند،روشي براي آزمون حضور ذهن و سرعت انتقال شنوندهاند. فتاحي نيشابوري و امير عليشير نوابي به ويژه به معماسرايي شهره بودهاند؛ اما به تاريخ كار معماسازي در اين عصر به جايي رسيد كه رمزگشايي آنها نيازمند صرف وقت و توسل به تصورات دور و دراز بود. ب ـ اطعمه و اقمشه: اطعمه و اقشمه نوعي هزلسرايي است كه در آن، شاعر ضمن جوابگويي به اشعار پيشينان و تضمين آنها، در شعر خود، كاربرد نام غذاها، خوراكيها، نوشيدنيها و پوشيدنيها را التزام ميكند. مهمترين شاعر اطعمهسراي اين عهد، بسحاق اطعمه و معروفترين شاعر البسهسراي اين دوره، نظامالدين محمود ياري يزدي است. نثر: نثر فارسي در دوره تيموري مباله انحطاط و سير قهقهرايي دوره پيشين را طي كرد و حتي تشويق شاهزادگان تيموري و توجه آنها به نگارش آثار ادبي هم نتوانست مانع اين انحطاط شود. آثار بر جا مانده از عصر تيموري، نشانه محدوديت ذوق، كوتاهي فكر، اهمال و عدم تحقيق نويسندگان اين دوره است. بسياري از مسامحههاي دستوري و لغوي ـ كه ما امروز هم دامنگير زبان فارسي است ـ يادگار شيوه نويسندگان عصر تيموري است. هر چند نثر فارسي عهد تيموري از لحاظ ارزشهاي ادبي، سست و كممايه است ولي از نظر انواع، از تنوع مطلوبي برخوردار است. تاريخنويسي در عهد تيموري، دنباله منطقي نهضت تاريخنويسي دوره مغول است و از سراسر عصر تيموري، كتابهاي تاريخ در زمينههاي گوناگون از جمله تاريخهاي عمومي و تاريخهاي اختصاصي بر جا مانده است, از جمله اين آثار ميتوان از ظفرنامه منظوم سروده حمدالله مستوفي ياد كرد. مهمترين موضوع نثر دوره تيموري تذكرهنويسي است. بعضي از تذكرههاي بر جا مانده از دوره تيموري، از جمله مشهورترين آثار در نوع خودند. از ميان تذكرههاي شاعران اين دوره ميتوان به تذكرهالشعراء دولتشاه سمرقندي (د 896 يا 900ق/1491 يا 1495م) و مجالسالعشاق منسوب به سلطان حسين بايقرا و فصلي از بهارستان جامي كه به احوال شاعران اختصاص دارد، اشاره كرد. از ميان شرح حالهاي صوفيه، مهمترين اثر اين دوره نفحاتالانس من حضرات القدس از نورالدين عبدالرحمان جامي، و نيز رشحات عين الحيات از فخرالدين علي صفي كاشفي است. همچنين دو كتاب معتبر در شرح احوال وزرا به نامهاي آثار الوزراء از سيفالدين حاجي نظام عقيلي و دستورالوزراء از غياثالدين خواندمير، در نوع خود آثاري ارزشمند به شمار ميآيد. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 570 ـ 569
5- صفويه اين دوره از ادبيات فارسي مربوط به سالهاي 907-1148ق/1501-1735م است. دوره صفويه هر چند از جهت سياسي و مدني و اقتصادي و هنري، از دورههاي مهم تاريخ ايران به شمار ميآيد، اما از نظر دانش و ادب اهميت چنداني ندارد و يا آنكه ادب فارسي در بعضي زمينههاي خاص در عصر صفوي پيشرفتي داشته، ولي در مجموع را انحطاط پيموده است. در زمان صفويان حاميان ادب فارسي را در دربارهاي هندوستان ميتوان يافت؛ به ويژه از 932 ق/1526م كه ظهيرالدين بابر به هندوستان حمله كرد و دولت گوركانيان هند را بنا نهاد. موجباتي فراهم شد تا سالها در خارج از ايران، يك دولت ايراني به دست دولتمردان ايراني، ابنيهاي ايرانيان را بر پا دارد. از طرفي در داخل ايران نيز با جانبداريهاي پادشاهان صفوي و نفوذ قزلباشان محيطي مناسب براي نشر فرهنگ و زبان تركي ايجاد شد و ادبيات تركي اعم از تركي جغتايي و تركي، تركي آذربايجاني و لهجههاي ديگر توسعه يافت و از ميان لهجههاي تركي، تركي آذربايجان در ايران آن عهد پا گرفت و داراي ادبيات شايسته اعتنا گرديد و نخستين شاعر بزرگ آن، شاه اسماعيل صفوي بود. با نيرو گرفتن حكومت شيعه در ايران و مهاجرت بسياري از خاندانهاي عربينژاد از دانشمندان شيعه به ايران، مفردات و تركيبات عربي بيش از سدههاي پيشين به زبان فارسي راه يافت و نثر فارسي، به ويژه نثر ساده علمي راه انحطاط پيمود. در هندوستان نيز پس از زوال بابريان، به ويژه در رقابتي كه بين زبان فارسي و اردو و انگليسي ايجاد شد، زبان فارسي آسيب ديد و بيتوجهي ايرانيان به حفظ زبان فارسي، موجب كاهش نفوذ آن در هندوستان شد. شعر: يكي از ويژگيهاي مهم ادبيات دوره صفويه ظهور سبك هندي است كه مقدمات آن در حوزه ادبي هرات، به ويژه در عهد سلطان حسن بايقرا و امير عليشيرنوابي پديد آمد و شاعران بسياري-چه در دورن ايران، چه در سرزمينهاي روم و شبه قاره هند از اين سبك پيروي كردند و چون و البته به گروههاي اجتماعي مختلف -بودند و در محيطهاي متفاوت ميزيستند، طرز سخنشان با يكديگر متفاوت بود. مهمترين قالب شعري در سبك هندي، غزل است، با جايي كه دوره سبك هندي را، دوره غزل سرايي تاريخ ادب فارسي ميدانند. به غير از غزل عاشقانه، در اين دوره سرودن نوعي غزل حكمي و عرفاني هم معمول بود كه اين امر را ميتوان معلوم آشنايي ايرانيان مسلمان مقيم شبه قاره با انديشههاي عرفاني و جهان بيني ديني هنديان از طريق معاشرت با فضلاي هندي و آشنايي با ترجمه هاي متون هندي دانست. در عصر صفويان، انديشههاي حكمي و عرفاني به صورت نكتهها و مضمونهايي كه حكم مثل ساير دارند، در زبان عارف و عامي به كار ميرفت. در نيمه نخست سده 10ق /16 م شيوه تازهاي در غزل سرايي فارسي پديد آمد كه آن را از صورت خشك و بيروح غزل سده 9 ق متمايز ساخت. اين شيوه كه تا نيمه نخست سده 11 ق/17م بين غزل سرايان رواج داشت، مكتب وقوع نام گرفت كه پيش در آمدي براي سبك هندي بود. غزل پيروان مكتب وقوع، فاقد صنايع و استعاره و ايهام بود و زباني صاف و صريح و ساده داشت. به اشاره صفا، بابا فغاني پيشرو شاعراني است كه در سده 10 ق به واقعه پردازي و باريك انديشي مبالغه آميز روي آورند و متأخران شيوه آنان را سبك هندي ناميدند. شاهكار در غزلهاي دوره صفوي و اوج انديشه و ذوق شاعران اين عصر را در سرودههاي صائب تبريزي (د 1081 ق/167م) ميتوان يافت. شعر صائب علاوه بر عرفان و حكمت، داراي مضمونهاي تازه است و آنچه در مجموع سبك هندي يا اصفهاني خوانده ميشود، به لطيفترين شكلي در غزل صائب هويداست. مهمترين ويژگي سخن صائب، متعادل بودن عناصر مختلف تشكيل دهنده غزل اوست. صائب معروفترين و پر غزلترين شاعر سبك اصفهاني (هندي) است. او بيشتر از هر شاعر ديگر در باب شعر، سبك و سبك هندي سخن گفته، و به اهميت سبك واقف بوده است و ميداند كه شعر يعني سبك، و تا شاعري به سبك خاص خود نرسد، شاعر نيست. شكل اغراق آميز سبك هندي را در سرودههاي ميرزا عبدالقادر بيدل دهلوي (د 1133ق/1721م) ميتوان جست وجو كرد. شفيعي كدكني در شگفت است و افسوس ميخورد كه چرا اين همه خيالهاي شاعرانه بدين گونه دور از سامان طبيعت زبان و طبيعت انديشه بشري عرضه شده است. بيدل كه آخرين شاعر بزرگ دوره بابريان هند است، نوعي غزل عرفاني سرود كه شامل مضامين پيچيده، استعارات رنگين و مبهم و تخيلهاي رمز آميز است و همين امر موجب شده است كه سخن عرفي و كليم و صائب و طالب و نظيري، در مقايسه با او ساده به نظر برسد. بسياري از شاعران اين دوره با تشويق پادشاهان صفوي به مرثيه سرايي و ذكر مناقب آل علي (ع) روي آوردند و موجب رواج اين نوع شعر شدند. از ميان شاعران اين دوره، محتشم كاشاني كه معاصر با شاه طهماسب صفوي بود، در مرثيه سرايي نسبت به ديگر شاعران برتري داشت. وي تركيب بندي در دوازده بند در سوگ شهيدان كربلا سرود كه به"دوازده بند محتشم"معروف گرديد و هم چنان مورد توجه و تقليد شاعران مرثيه سراست. حمايت نكردن پادشاهان صفوي از شاعران در ايران از سويي، و حمايت و تشويق پادشاهان شبه قاره از سخنوران فارسي زبان از سوي ديگر، موجب شد تا در عصر صفوي شاعران بسياري دور از مركز اصلي زبان فارسي ظهور كنند كه اغلب تحصيل كرده و يا از خاندانهاي دانش پژوه نبودند، بلكه پيشه وراني بودند كه از روي طبع به شاعري روي آوردند. در تذكرههاي دوره صفوي به نام شاعراني بر ميخوريم كه حتي در خواندن و نوشتن هم مهارتي نداشتند و تنها از راه معاشرت با شاعران ديگر و از روي قريحه چيزي ميسرودند, پيوند نزديك ادبيات با فرهنگ كوچه و بازار در عهد صفوي يكي از دليلهاي مهم تداول زبان عامه در انار ادبي اين عصر به شمار ميآيد. متداول شدن ادبيات در ميان طبقات به چندان تحصيل كردن و افزون شدن شمار شاعران موجب شد كه مضامين شعر فارسي بيش از پيش تكراري و ملال آور شود و از اين رو، توجه شاعران اين عهد به"تازه گويي"جلب شد كه به تعبير صفا عبارت از توفيق يافتن شاعر در خلق مضموني بديع است و از آنجا كه خلق مضامين بديع در تمام بيتهاي غزل دشوار مي نمايد در سروده هاي اين دورهگاه به تك بيتهاي بديع در يك غزل بر ميخوريم كه به مرور زمان فقط همان بيت شهر يافت، و"تك بيت سرايي"نيز يكي از ويژگيهاي سبك هندي شده است. در دوره صفويان سرودن داستانهاي قهرماني و ملي مطرح نبود، اما شاعران اين عهد، به شيوه سرايندگان عهد تيموري منظومههاي تاريخي در احوال پادشاهان و بزرگان روزگار ميسرودند. نوع ديگر منظومههاي داستاني اين عصر، حماسههاي ديني است. اين نوع ادبي نيز در اثر ارج نهادن پادشاهان صفوي به اصول اعتقادي شيعه پديد آمده، و در آن منقبتها، معجزهها و پيروزيهاي پيامبر اسلام (ص) و بزرگان شيعه موضوع نظم داستانهايي قرار گرفته است كه اغلب فاقد ارزشهاي ادبي، و در شمار آثار متوسط حماسيند. نثر: نثر فارسي در دوره صفويان در گستره وسيعي از سرزمينهاي عثماني تا دورترين نقاط هندوستان رواج داشت و آثار فراواني در زمينههاي گوناگون از آن بر جا مانده كه اغلب فاقد ارزشهاي ادبي است, تا جايي كه سستي لفظ و سخافت نسبي انديشه را ويژگي نثر اين دوره ميدانند. ميتوان نثر اين دوره را به 3 قسم ساده، مصنوع و بينابين تقسيم كرد. از نمونههاي كتبي كه به نثر ساده تأليف شده است، ميتوان از تذكره شاه طهماسب، عالم آراي صفوي، هفت اقليم و مجالس المؤمنين ياد كرد؛ از نمونههاي نثر مصنوع عباس نامه وحيد قزويني و محبوب القلوب ميرزا برخوردار تركمان فراهي، و از آثار بينابين حبيب السير، عالم آراي عباسي و احسن التواريخ قابل ذكر است. به طور كلي آثار نثر اين دوره داراي اين نوع است: 1.كتب ادبي، مثل آيين اكبري كه به قول بهار دائره المعارف هندوستان آن عصر است و عيار دانش كه تحرير تازهاي از كليله و دمنه است. 2.كتب تاريخي، مثل حبيب السير تأليف خواند مير، عالم آراي صفوي تأليف اسكندر بيك منشي، احسن التواريخ تأليف حسن بيك روملو. 3. تذكرهها، مثل مجالس المؤمنين، تحفه سامي، تذكرههفت اقليم، ترجمه مجالس النفايس، رياض الشعراء 4. فرهنگها، مثل فرهنگ جهانگيري، فرهنگ رشيدي، غياث اللغات، برهان قاطع، در برخي از اين فرهنگها لغاتي به عنوان پارسي سره آمده كه بيبنياد است و از آنها به لغات دساتيري تعبير ميشود. 5. كتب مذهبي شيعه، مثل جامع عباسي شيخ بهايي، حيات القلوب مجلسي، كلمات مكنونه فيض، گوهر مراد لاهيجي. 6. داستان، داستان نويسي كه نتيجه شغل قصه خواني در دربارها و دستگاه اشراف و اميران آن روزگار است كه بازار آن در هند گرمتر از ايران بود، مثل بازگويي و بازنويسي اسكندر نامه و داراب نامه، و تأليف يا تصنيف طوطي نامه و رزم نامه. 7. ترجمهها، كه هم از عربي صورت ميگرفت، هم از سنسكريت، مثل ترجمهمهابهاراتا، و ترجمه نايارانا. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 571 ـ 570
6- افشاري اين دوره از ادب فارسي، از نيمه سده12 تا نيمه سده 14 ق را در بر ميگيرد و خود به دو بخش قابل تفكيك است: نخست از انقراض صفويان تا آغاز سلطنت فتحعلي شاه (1212ق/1797م) كه دوره فترت نام دارد و دوم دوره فتحعلي شاه تا آغاز مشروطيت كه دوره بازگشت خوانده ميشود. شعر: دوره فترت از نظر ادبي دوره فقيري است كه در آثار شاعران آن هنوز نشانههايي از مكتب وقوع و سبك هندي مشاهده ميشود مهمترين شاعران اين دوره، هاتف اصفهاني و پسرش سحاب اصفهانيند. در دوره فترت در اصفهان، شيراز و كاشان بحث نوعي تغيير در شيوه شاعري ميان شاعران با استعداد مطرح شد. روي كار آمدن وزيران و رجال اديب و بليغ هم چون ميرزا مهدي استرابادي و ميرزا صادق نامي موجب شد كه روش شاعران اهل مدرسه كه سبك عراقي خوانده ميشد، بر شيوه شاعري اهل بازار كه به سبك هندي بود ؟؟؟؟ شود و از اين رو اين شيوه جديد، سبك بازگشت خوانده شد. جرقههاي آغازين دوره بازگشت را ميتوان در دوران نادر شاه و كريم خان زند جست. اين دو تن، خود علاقه آشكاري به شعر و شاعري نداشتند, اما در زمان آنان شاعراني چون مشتاق اصفهاني (1101-1171 ق/1690-1758م) و بعدها عبدالوهاب نشاط، انجمنهاي ادبي تشكيل دادند كه اعضاي آن شاعراني چون عاشق و آذر بيگدلي بودند. اين شاعران و شاگردان آنان با بازگشت از سبك هندي به سبك عراقي، دوره جديدي در ادب فارسي پديد آوردند كه از آن به بازگشت ادبي تعبير ميشود. در دوره قاجار كار شاعري چنان بالا گرفت كه علما و فقها و مجتهدان هم به مطالعه آثار پشينيان و طبع آزمايي پرداختند، تا جايي كه در رد آراء مخالفانشان آثاري سرودند. از ميان حكيمان، متكلمان و اهل فلسفه، آخوند ملاعلي نوري (د 1246ق/183 م)، حاج ملاهادي سبزواري (د 1289 ق /1872م) و آقا علي مدرس زنوزي (د 1307 ق/ 1890م) طبع شعري داشتند و سرودههاي عارفانه از آنان بر جا مانده است. نثر: در اوايل دوره مورد بحث، نثر فارسي هم چنان پيچيده و سرشار از صنايع دشوار و عبارت پردازيهاي خسته كننده است. برجستهترين نمونه مغلق نويسي اين عصر، دره نادره از ميرزا مهدي خان استرابادي، منشي نادرشاه، برجا مانده كه تقليدي مبالغه آميز از شيوه و صاف الحضره است و مطالعه آن اهل فن را نيز گريزان ميسازد. در ميان نثر نويسان دوره قاجار، نشاط اصفهاني در نگارش منشآت، ميرزا تقي خان سپهر در تاريخ نگاري و رضا قلي خان هدايت در تذكره نويسي، نمونههاي قابل توجهي عرضه كردند. برجستهترين نثر ادبي اوايل دوره قاجار را در آثار ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني (1193-1251 ق/1779-1835 م) ميتوان جست. از آنجا كه نويسندگي قائم مقام به ايجاب موقعيتهاي كاري صورت گرفته، تا حد قابل ملاحظهاي از تكلف و تصنع در امان مانده است و نويسنده با تركيب جملههاي كوتاه و سجعهاي زيبا و حذف القاب و تعريفهاي چاپلوسانه، نثري زيبا پرداخته كه يادآور شيوه سعدي در گلستان است. پس از قائم مقام، قاآني نيز كار تقليد از گلستان را با نگارش پريشان ادامه داد. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 573 ـ 572
7- مشروطيت اين دوره از ادبيات فارسي مربوط به سالهاي 1212 تا 1300 يا 1304 ش / 1833 تا 1921 يا 1925 م است. از زمان پادشاهي فتحعلي شاه، روابط سياسي ايران و اروپا توسعه يافت. در همين روزگار ميرزا محمد تقي خان امير كبير مدرسه دارالفنون را در 1268 ق بنا نهاد و به موجب آن زمينه آشنايي ايرانيان با دانشهاي جديد فراهم شد. بين سالهاي 1304-1307 ق /1887 – 1890 م سيد جمال الدين اسد آبادي كوشيد تا در سفرهاي خود بر ضد استبداد تبليغ كند. كساني چون ميرزا ملكم خان ناظم الدوله اصفهاني با انتشار روزنامه قانون در لندن، ميرزا فتحعلي آخوند زاده با ترجمه مقاله و نمايشنامه، ميرزا آقا خان كرماني با نگارش رسالهها و سرودن شعر، ميرزا عبدالرحيم طالبوف با نگارش اصول علمي و اجتماعي به زبان ساده و زين العابدين مراغي با نگارش رمان اجتماعي در مهيا شدن زمينه نهضت مشروطيت نقش بسزايي داشتند. نويسندگان و شاعران دوره مشروطيت در آثار نظم و نثر خود انديشههايي نوين مطرح، و آن را در قالب سبكي ساده و بي تكلف بيان كردند. زبان نويسندگان اين دوره به محاوره نزديك، و آميخته با واژههاي دخيل اروپايي و تركي استانبولي است كه به دنبال طرح انديشهها و طرحهاي نو، به زبان فارسي راه يافته است. علاوه بر آن، شفيعي كدكني صداي اصلي ادبيات را ميهن پرستي و انتقاد اجتماعي ميداند و درون مايههاي شعر اين دوره را مضاميني از قبيل آزادي، وطن، زن، غرب، صنعت غرب، بيتوجهي به دين و تصوف معرفي ميكند واز جمله ويژگيهاي موضوعي شعر در اين دوره را ظهور ادبيات كارگري و از جمله ويژگيهاي زباني آن را نزديك شدن به زبان كوچه-چه از جهت نحوي، چه از جهت واژگاني ـ ميشمارد. ادبيات دوره مشروطه شامل شعر، داستان، مقاله، نقد، طنز، ترجمه و نمايشنامه است. در آغاز مشروطيت گويندگان گفتنيهاي بسياري داشتند كه راه و قالب مناسبي براي بيان آن نمييافتند. شعر: فارسي سرايان اين دوره را به حسب راهي كه در بيان ادبي خود در پيش گرفتند، به دو گروه كلي ميتوان تقسيم كرد: نخست: شاعراني چون اديب پيشاوري، اديب الممالك و بهار كه مضامين نو را در همان قالبهاي كهن و با رعايت موازين استوار شعر كلاسيك عرضه كردند و هرگز از محدوده شعر سنتي فارسي پا فراتر ننهادند. تنها نو آوري اين گروه از شاعران، استفاده از واژهها و اصطلاحات دوره آزادي در شعرهاي قدمايي است كه اين امر نيز نشانه نياز بي چون و چراي آنان به يافتن راهي نو براي بيان مضمونهايي چون حمايت از ايران و مبارزه با استبداد است. از شاعران اين گروه محمد تقي بهار (1265-1330 ش/ 1886-1951 م) در سرودن قصيده به سبك قدما و با مضمون مدح و رثا مهارت داشت. وي پيش و پس از مشروطيت قصيدههاي خود را با انديشههاي انقلابي و شعار آزادي سرود. از ميان سرودههاي دوره آزادي خواهي بهار، به ويژه مستزادهاي او از نظر رواني نظم و هماهنگي مصراعهاي كوتاه و بلند قابل توجه است. دوم: سرايندگاني كه در دوره مشروطه به خط مشي درست و روشني دست يافتند و شيوهاي را پيش گرفتند كه به"اشعار مطبوعاتي"معروف شد. اين گروه با سرودن تصنيف، ترانه و مستزادهايي به زبان ساده، در پيشرفت مشروطيت و بيداري مردم سهم بسزايي داشتند، ولي سرودههاي آنان جايگزين مناسبي براي ميراث ارزشمند ادب كهن فارسي نبود. سرشناسترين سراينده شعر مطبوعاتي اين دروه، اشرف الدين قزويني است. وي با آغاز مشروطه روزنامه نسيم شمال را كه سراسر شعر فكاهي و انتقادي بود، به تنهايي منتشر كرد و به واسطه همين سرودههاي طنز آميز، او را به عنوان معروفترين شاعر انقلابي مشروطيت مي شناسند؛ البته اين نظر به معني ناديده گرفتن جايگاه شاعراني مثل عارف قزويني و بهار، به عنوان شاعران ملي اين دوره نميتوان بود. از غزل سرايان بزرگ مشروطيت محمد فرخي يزدي است كه غزل او داراي مضامين نيشدار و انتقادهاي تند درباره حكومت وقت ايران است. ابوالقاسم عارف قزويني ديگر غزل سرا و نيز تصنيف ساز و شاعر انقلابي اين دوره است كه از آغاز جنبشمشروطيت، استعدادخود را درسرودن تصنيف با دو مضمون عشق به وطن و آزادي به كار گرفت. جنبش مشروطيت موجد روحيه نوجويي در شاعران اين عهد شد. در نيمه دوم دوره مشروطه، به شاعراني توانمند با آثار متنوع بر ميخوريم، ايرج ميرزا با زبان هزل آلود خود، نمونه مختصر يك فرد طنز پردازي در اين دوره را ارائه كرده است. ديدگاههاي انتقادي ايرج، بيش از آن كه متوجه مسائل سياسي باشد، به مشكلات اجتماع و واپس ماندگي مردم معطوف است. از ديگر شاعران صاحب سبك دوره مشروطيت، محمدرضا ميرزاده عشقي است. شعر سياسي عشقي پرشور، تلخ و نيشدار و اغلب ناپخته و بي انسجام است، ولي در آنها تلاش وي براي آفريدن چيزي نو با حفظ سنتهاي پيشينيان آشكار است و همين امر باعث شده كه او را از پيشوايان شايسته"سبك نو"بدانند. علي اكبر دهخدا شاعر، اديب و لغوي بزرگ اين عصر است كه گاه از سر تفنن مي سرود و اين سرودهها اغلب سرشار از واژههاي ناآشناي كهن و تغييرات دشوار است؛ اما گاه در آن ميان نمونههايي موفق از شعر منثور فارسي اين دوره نيز ديده ميشود. از ديگر شاعران اين دوره پروين اعتصامي (1285-1320ش / 1906-1941) است. مضمون شعر پروين دفاع از حقوق ستمديدگان، تنوع و تجدد در انديشه و حمايت از مشاركت زنان در امور اجتماع است. وي براي بيان مقصود خود، زبان ساده و رواني را برگزيده كه تركيبي از شيوه شاعران سبك خراساني ـ به ويژه ناصر خسرو – و شيوهشاعران سبك عراقي ـ و از همه مهمتر سعدي ـ است و بدين ترتيب، اسلوبي مستقل و خاص خود به وجود آورده است. نثر: نثر دوره مشروطيت از لحاظ موضوع بسيار متنوع است. ترجمه رمانهاي اروپايي به فارسي از جمله عوامل زمينه ساز انقلاب مشروطيت بود نه بر مسير داستان نويسي در ايران تأثير گذاشت، از جمله مير جمال انار ادبي اروپايي اين دوره، محمد طاهر ميرزا، مترجم آثار الكساندر دوما، ميرزا حبيب اصفهاني، مترجم حاجي باباي اصفهاني و زيل بلاس و محمد حسين فروغي را ميتوان نام برد نگارش رمانهاي تاريخي فارسي چون شمس و طغرا از محمد باقر ميرزا خسروي و عشق و سلطنت از شيخ موسي نثري نمونههايي از پيروي ايرانيان از شيوه داستان نويسي غربي دراين دوره است. علاوه بر اين جمع از اعتصامي (هم) مترجم آثاري چون تير بختان (بينوايان) نيز ياد شود. ترجمه نمايشنامه نيز در دوره مشروطيت آغاز شد و بر شيوه نويسندگي ايرانيان اثر گذاشت. نخسين نمايشنامههاي ترجمه شده به فارسي عبارتند از آثار انتقادي و طنز آميز مولير كه توسط اعتماد السلطنه به فارسي برگردانده شد. همچنين ميرزا حبيب اصفهاني، كمال الوزاره و ناصر الملك هم نمايشنامههايي ترجمه كردند، ولي آثار نمايشي فتحعلي آخوند زاده كه توسط محمد جعفر قراچه داغي ترجمه شده، پيوند نزديكي با مسائل جامعه ايران در آن روزگار دارد. از جمله موضوعهاي نثر دوره مشروطيت، مقاله نويسي و نثر مطبوعاني است كه به دنبال اعلام مشروطيت و آزادي مطبوعات در ايران رواج يافت. رمان نويسي اجتماعي نيز از انواع نثر دوره مشروطه است كه هدف آن نشان دادن معايب و مفاسد زندگي آن روزگار بوده است. مشفق كاظمي با نگارش تهران مخوف، و عباس خليلي با نگارش روزگار سياه، يحيي دولت آبادي با نگارش شهرناز وصنعتي زاده با نگارش مجمع ديوانگان، مهمترين نويسندگان رمان اجتماعي اين عصرند. البته رمان ايراني در كنار ترجمه آثار اروپايي توفيق چنداني نيافت و از اين رو، در نيمه دوم اين دوره جمال زاده، سعيد نفيسي و محمد حجازي به نگارش داستانهاي كوتاه روآوردند. مقارن با مشروطيت، حس وطن پرستي و ايران دوستي در ميان ايرانيان شدت يافت و به دنبال آن اديبان به ترجمه متون پهلوي، بزرگداشت مفاخر ملي، سره نويسي و تحقيق در فرهنگ ادبيات ايراني توجه خاص نشان دادند. برخي از پژوهشگران سرشناس عصر مشروطه عبارتند از محمد تقي بهار، محمد علي فروغي، سيد حسن تقي زاده، محمد قزويني، ابراهيم پور داود و صادق هدايت. به طور كلي، برجسته ترين ويژگيهاي ادبيات عصر مشروطيت عبارتند از قرار گرفتن در كنار ملت يا ملت گرايي، تأثر از ادب غرب، نوجويي، انسانگرايي و جامعه گرايي، توجه به طبقات پايين جامعه و گاه پوچ گرايي و يأس. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 574 ـ 573
8- معاصر دوره معاصر با آغاز پادشاهي محمدرضا پهلوي در 1320 ش آغاز ميشود. شعر: در اين دوره، شعر به دو شيوه سروده ميشود: نخست، شيوه بهار، رشيد ياسمي، پروين اعتصامي و به دنبال آن لطفعلي صورتگر و مهدي حميدي شيرازي كه انديشههاي تازه خود را در قالبهاي سنتي شعر ـ ادامه شيوه دوره بازگشت ـ بيان كردند. دوم، شيوه علي اسفندياري (نيما يوشيج) و پيروان وي كه به جريان تغيير سبك شعر فارسي پيوستند و شيوه آنان نه تنها در مقابل شيوه گروه نخست، بلكه در مقابل ميراث ادبي پيش از خود ـ كه از اين پس"ادب سنتي"خوانده شد ـ قرار گرفت و"شعر نو"ناميده شد. تصرف نيما در قالب شعر فارسي به صورت تغييراتي در وزن و قافيه عرضه شد. در شيوه نيما شعر داراي وزن عروضي و قافيه است. ولي شمار اركان عروضي در مصراعها تفاوت دارد و قافيه نيز جاي مشخصي ندارد. علاوه بر شكل ظاهري، شعر سنتي و شعر نو از لحاظ محتوا نيز دو مقوله متفاوتند؛ به اين مفهوم كه نگرش و بينش شاعر نو، بيان كننده ماهيت و كاركرد موضوع مورد وصف است، درحالي كه شعر سنتي، بناي ذهنيت شاعر بر صفت يا خصوصيات صوري موضوع نهاده ميشود. در اين دوره، نيما يوشيج با بدعت نهادن شعر نو و صادق هدايت با به كار گرفتن موازين جديد داستان نويسي كه موجب غلبه واقع گرايي در نويسندگان پس از او شد. اساس ادبيات معاصر را پيريزي كردند. شيوه سخنسرايي نيما به عنوان شعر"آزاد"معروف شد. به تدريج پيروان نيما، در عرصههاي جديد، نوآوريهايي كردند. از جمله قالب شعر"سپيد"نوعي از شعر معاصر است كه وزن و آهنگ آن از نوع عروضي نيست و قافيه در آن جاي ثابتي ندارد. معروفترين شاعر اين شيوه احمد شاملوست. شعر"موج نو"كه شعري است بيوزن از انواع شعر معاصر به شمار ميآيد. تفاوت اين شعر با نثر در نحوه بيان و تصوير سازي شاعرانه است. شعر موج نو با تعقيد و دشواري آميخته است، از جمله شاعران اين شيوه احمد رضا احمدي است. در ميان اين 3 شيوه، شعر نو يا آزاد مخاطبان بيشتري يافت. در سرودن شعر سپيد، گروهي به خطا، آثار ادبي منثور را شعر ناميدند و در شعر موج نو، گروهي نثرهاي دشوار و پرتعقيد را شعر خواندند. اما سهولت انتشار شعر در دوره معاصر باعث شد تا بسياري از كساني كه هنوز شيوه مورد نظر خود را نيافته بودند آثاري منتشر كنند كه چهره شعر سبك جديد را مخدوش كرد. در سالهاي اخير تأثير و تأثر شعر نو و سنتي در هم، موجب پيدايش غزل نو شد. محمد حسين شهريار از غزل سرايان معاصر است كه در سرودن شعر نو نيز تجربههايي دارد. نثر:نثر معاصر،از روزگار هدايت به بعد، از آخرين نشانههاي ميراث كهن و صنايع مزاحم لفظي و اطناب غير ضروري پيراسته شد و در كنار آثار ادبي و تاريخي و مطالعات فلسفي و اجتماعي هم رواج يافت، محتواي نثر معاصر نيز جون دورهپيشين بسيار متنوع است:صادق هدايت را پيشرو نويسندگي رئاليسم در ايران، و در زمينه داستان نويسي،آثار آخرين سالهاي زندگي او را، نمونه برجسته آثار معاصر ميدانند. پس از هدايت، صادق چوبك شيوه او را با نگاهي بس تلختر دنبال كرد و مجموعه داستانهايي پديد آورد كه در محيطي از فساد، تعفن و پليدي شكل ميگيرد. بزرگ علوي نيز با مايه گرفتن از روحيهايراني،تجربههاي موفقي در دو زمينه داستان كوتاه و رمان از خود بر جا گذاشته كه مجموعههاي چمدان، نامهها، ميرزا و رمان چشمهايش از آن جمله است. جلال آل احمد از جمله نويسندگان معاصر است كه در شيوه نگارش نثر معاصر اثر گذاشته، و باعث تحولي در آن شده است. آل احمد نثري ساده و نزديك به گفت و گو پيش گرفت كه سرشار از واژهها، تعبيرها، اصطلاحها،جملههاي بريده و ضرب المثلهاي عاميانه است. رمان مدير مدرسه و مجموعههاي ديد و بازديد، زن زيادي و گلدستهها و فلك از تجربههاي اوست. در زمينه داستان كوتاه نويسي ابراهيم گلستان، محمود اعتماد زاده، سيمن دانشور،بهرام صادقي و غلامحسين ساعدي هر كدام در زمينههاي خاص خود آثار ماندگار دارند. نمايشنامه نويسي نيز از موضوعهاي نثر معاصر و دنباله كوششهاي دوره مشروطيت است، همزمان با آغاز سده جديد، به دنبال جنبش مشروطه، حسن وطن پرستي شدت يافت و از اين رو، درون مايه درك افتخارهاي گذشته و لزوم پيدا شدن يك منجي ملي، موضوع اصلي نمايشنامههاي اين دوره است. به تدريج با آغازه دوره معاصر، موضوع بازجست هويت ملي به بن بست رسيد و نسل جوانتر در آثار نمايشي خود به واقعيتهاي روزمره توجه نشان داد.از جمله حسن مقدم با نوشتن جعفر خان از فرنگ آمده، ذبيح بهروز با نگارش جيجك علي شاه و سعيد نفيسي با نمايشنامه آخرين يادگار نادرشاه، هر كدام به نوعي به بيفرهنگي و سطحي بودن نيز زرق و برق تفرعن رسمي روزگار خود اعتراض كردند. از 1337 ش به بعد، فعاليت گروه هنر ملي با همكاري شاهين سركيسيان آغاز شد. اين گروه به مسائل، قصهها و چشم اندازهاي ملي و بومي توجه داشتند و به تدريج در زمينههاي متنوعي كار خود را ادامه دادند. از جمله نمايشنامه نويسان اين گروه ميتوان از علي نصيريان، غلامحسين ساعدي. پرويز كاردان و بهرام بيضايي نام برد. نقد ادبي به شكل امروزين آن در آثار قدما بيسابقه است. از اصول نقد معاصر، توجه به خاستگاه اثر، رابطه اثر با جامعه و تأثيرات متقابل آنهاست، نخستين بار نيما يوشيج از شيوه نقد منتقدان روزگار خود انتقاد كرد و آن را فاقد بصيرت علمي در خصوص علل اجتماعي انواع ادبي و اسلوبهاي پيدا شده در ادبيات جديد است. آثار نقد جديد اغلب در قالب مقاله و در نشريات منتشر شده است. از جمله نخستين منتقدان برجسته دوره معاصر ميتوان از تقي رفعت، فاطمه سياح و احسان طبري نام برد. تلاش اين پيشگامان موجب شد كه از 1340 ش به بعد،نقد ادبي به يكي از پرخوانندهترين مطالب مطبوعات تبديل شود. در اين سالها، به دنبال ترجمه نقدهاي غربي، منتقدان ايراني معيارهاي انتقاد غربيان را در آثار خود ملاك قرار دادند. از علي شريعتي در تحقيقات اسلامي، رضا براهني و محمد حقوقي در مباحث نظري شعر، و يدالله رؤيايي،اسماعيل نوري علا و شميم بهار در طرح انديشههاي جديد ادبي و پرويز دوايي در نقد سينمايي آثار انتقادي ارزندهاي بر جا مانده است. * منبع: آريان، قمر."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 576 ـ 574 بخش سوم: ادبیات عرب در ایران در 3 قرن اول اسلام،اثر جمعي در باره ادب و اديبان عربي و عربي گوي پديد نيامد، گرچه در جنگهاي بزرگ ادب و تواريخ و آثار جغرافيايي اين دوران اطلاعات بسياري درباره ادب و اديبان ميتوان يافت؛ اما در اواخر سده4 ق كتابي ارجمند با عنوان يتيمه الدهر نگاشته ثعالبي (د 429 ق) پديد آمد كه براي اولين بار شاعران عربي گوي را بر حسب منطقه دسته بندي كرده، و درباره آنها اطلاعاتي به دست داده است. بخش سوم اين اثر به شاعران عراق و دربار اميران ديلمي، و بخش چهارم به خراسان و ماوراء النهر اختصاص يافته است. ثعالبي بعدها براي تكميل آن اثر،تتمه اليتيمه را نوشت در سده5 ق با خزري (مق 467 ق) دميه القصر را نوشت كه دنبالهاثر ثعالبي است ودر آن از شاعران و اديبان شرق غرب و ولايات مركزي ايران سخن راند. از قرن 6ق نيز كتاب خريده القصر اثر عماد الدين كاتب اصفهاني (د 597 ق) در دست است كه با يك واسطه، تكمله دميه القصر به شمار ميرود. 3جلد از اين اثر بزرگ به سرزمينهاي ايران و اديبان و شاعران عربي گوي آن اختصاص دارد كه به ترتيب از اصفهان و خراسان آغاز شده، پس از فارس و خوزستان و كرمان و ايالت جبال، به آذربايجان رسيده، و از آنجا پهنه كنار درياي خزر را طي كرده، به بخشهايي از لرستان ميرسد بخش مهمي از مجلد آخر به اشعار ابوبكر از جاني اختصاص يافته است. تواريخ شهرها و تواريخ عمومي هم اطلاعات قابل توجهي به دست ميدهند:چنانكه تاريخ نيشابور حاكم نيشابوري چندان عظيم مينمايد كه خواننده را از كثرت دانشمندان و اديبان نيشابور در دورهاي نسبتاً كوتاه دچار شگفتي ميسازد. از اين گونه آثار فهرستي بزرگي ميتوان به دست داد،همچون محاسن اصفهان مافروخي كه بيش از همه به شعر و ادب پرداخته، و به علاوه ترجمه فارسي آن در سده 7 ق،اهميت آن را از لحاظ بررسي تحولات زبان شناختي و ادبي دو چندان ساخته است. از ديگر منابعي كه لازم است براي چنين تحقيقي به صورت گستردهاي مورد بهرهبرداري قرار گيرد، ديوان شاعراني است كه ايراني بوده، يا در ايران زيستهاند و انبوهي از آنها اينك در دسترس است. به روزگار معاصر، موضوع زبان وادب عربي در ايران، هنوز چنانكه بايد مورد بررسي قرار نگرفته، ولي در لابه لاي آثاري كه درباره تاريخهاي ادبيات فارسي نوشته شده، اطلاعاتي عرضه گشته است، خاصه كه در قرون اوليه اسلامي تفكيك زبان و فرهنگ عربي و فارسي تقريباً محال است و نويسندگان تواريخ ادبيات به ناچار از منابع فرهنگ عربي در اين باره كه آكنده از مايههاي ايراني است، سود بردهاند؛ نيز بايد از كتاب زبان تازي در ميان ايرانيان اثر قاسم تويسركاني نام برد كه جامعترين اثر در اين باب است و هم هوشمندانه به موضوع پرداخته، و هم انبوهي كتاب را جست وجو كرده، ولي متأسفانه اين اثر كمتر مورد توجه و استفاده قرار گرفته است. اما برخي به جاي بررسي ادبيات عرب در ايران، فهرستي از بزرگان ايراني عربي نويس تدارك ديدهاند كه هدفي جز بزرگ نمايي ايرانيان نداشته، و واكنشهايي را از سوي محققان عرب در پي داشته است كه گوياي اغراض خاص آنان است. فضاي فرهنگي ايران از فتح اسلامي تا حدود 3 قرن بعد دستخوش خاموشي هول انگيز بود.همه فرهنگ ديرپاي آن گويي تنها از مجراي بين النهرين سيل وار به رودهاي خروشاني كه در زبان عربي جاري بود، ميپيوست و گويي سرزمين ايران بر اثر اين انتقال، از مايههاي فرهنگي و تاريخي خود تهي ميگشت تا جاي را براي ادب عربي ـ ديني بگشايد. عربها كه گروه در ايران سكني ميگرفتند، زبان و ادب خود را به كار ميبردند و آن را به كارگزاران و موالي خويش ميآموختند؛ چنانكه اصطخري در سده 4 ق زبان دولتي را در ايران، عربي دانسته، و از حضورخاندانهاي عرب در ايران ياد كرده است. پس بايد گفت بي گمان زبان ادب نيز ميان عربها و بسياري از ايرانياني كه راهي به مراكز قدرت ميجستند، عربي بود؛ چنانكه اميري چون يعقوب ليث را نيز شاعران به عربي مدح ميگفتند و"بدان روزگار نامهپارسي نبود"و ترديدي نيست كه ديوانهاي حكومتي او نيز به عربي بود. در دربارهاي اميراني كه در ايران فرمان ميراندند و در يكي دو قرن اول اسلام غالباً عرب بودند، زبان عربي رواج تمام داشت و تقريباً هيچ درباري، حتي سراي اميران و وزيران دست دوم و سوم، از شعر و ادب خالي نبود و مرزي ميان ايشان و مراكز بزرگ عربي يا دستگاه خلافت وجود نداشت و رابطه و آمد و شد امري طبيعي بود هيچ غريب نيست كه شاعري يا اديبي بزرگ از خراسان-كه خود از مراكز مهم ادب عربي شد – برخيزد و در عراق بدرخشد. چنانكه آوردهاند خليل بن احمد، كتاب العين را همانجا تأليف كرد. از آن سوي با توجه به آنكه تازيان ايران، در آغاز به لهجههاي گوناگون سخن ميگفتند و سپس عربي فصيح را، نخست به گونهاي طبيعي و با ممارست، و آنگاه در مكتب و مدرسه فرا ميگرفتند، اين امر وضع آنان را تا حدي به وضع فارسي زبانان عربي آموز شبيه ميساخت و هر دو گروه مجبور بودند رنج تحصيل را بر خود هموار سازند. استقلال دولتهاي داخلي ايران از اواخر قرن 2 ق در گسترش ادبيات عرب و سپس پيدايي ادب فارسي تأثيري تمام داشت. طاهريان منشي سراسر عربي داشتند. در عصر صفاريان هم با آنكه يعقوب از شاعران، شعر فارسي ميطلبيد، اما بيگمان امور ديواني و رسائلش به عربي بود و شاعر دربار او، ابراهيم بن ممشاد متوكلي (زماني چند نديم متوكل عباسي بود) حتي آنگاه كه شعر شعوبي و عرب ستيز ميخواست بگويد، آن را به عربي ميسرود. در دربار صفاريان متأخر و هم سامانيان در خراسان،زبان عربي، زبان ادب و سياست بود و مكاتبات همه حتي با اميران و سپهسالاران خراسان هم به عربي انجام ميشد. دربار سامانيان را چهرههاي تابناك ادب و استادان عربي نويس پر كرده بودند و اميران و وزيران و ديوانسالاران به عربي مينوشتند و سخن ميگفتند و دانشمندي چون ابواسحاق فارسي استاد نحو و لغت عربي، بزرگ زادگان را درس ادب ميداد و ديوان رسائل را ويرايش ميكرد. فضاي شاعرانه در بخاراو ديگر شهرهاي خراسان از تحرك و نشاط آكنده بود. يكي از شادابترين شاعران، لحام، بزرگان خراسان را به عربي هجو ميگفت. رقيب او مطراني هم"نوروزيه"اش به عربي است و هم توصيف قحطي بخارا و آب و هواي آنجا. در نيشابور نيز،بزرگان شهر سخت به عربي گرايش داشتند، چنانكه اميران ميكالي بيشترين عربي دان بودند و نويسندگان و شاعران بزرگي چون متنبي و ابن دريد ايشان راستايش كرده، يا آثار خود را به آنها تقدم كردهاند. آوردهاند كه ميكاليان،ابن دريد را به پاداش كتاب جمهره كه براي ايشان نگاشت، رياست ديوان رسائل سرزمين فارس دادند. ابومحمد ميكالي خود جنگي از اشعار بزرگان فراهم آورده بود كه مورد استناد ثعالبي واقع شد و ابوالفضل ميكالي هم داراي كتاب و ديوان شعر عربي بوده است. قصايد و قطعات ادبيانه و فاخري كه در اين سوي سروده ميشد، از شعر عراق و شام چيزي كم نداشت. اما شاعراني از نوع ابوسعيد رستمي و ابوبكر خوارزمي و صاحب سران داشتند كه درون فضاي فراسوي اجتماع و مردم سير كنند والگوي آنان قصايد بزرگ و پرطمطراق عرب بود و واژگان و لحن گفتارشان و نيز تصاوير شاعرانهشان هم پيوسته تقليدي از شعر سنتي عرب به شمار ميرفت. در چنين فضايي خواننده عرب هيچگاه احساس غربت نميكند، زيرا سنتهاي اصيل عربي يا شيوههاي نوخاستگاه اعراب در سراسر سرزمينهاي ايراني بازتاب يافته است. اين حالت زبان شناختي اجتماعي كه در ديوان شاعران قرنهاي 5 و 6 ق ملاحظه ميشود، در دو منبع متأخرتر، يعني دميمه القصر و خريده القصر سخت فراگيرتر است، زيرا در يتيمه، اشاراتي كه بار محيط فرهنگ ايران را در بردارند، به مراتب بيشتر از آن چيزي است كه در آن دو كتاب ميتوان يافت. اين پديده را چگونه توجيه بايد كرد؟ مگر نه آن است كه در زمان نگارش دميه و به خصوص خريده، زبان و ادب فارسي فراگير شده بود؟ چه چيز باعث شده است كه عربي نويسان، خود را اين چنين با فارسي بيگانه نشان دهند و به صراحت بگويند كه ايشان را با فارسي كاري نيست؟ شايد براي زمان يتيمه بتوان گفت كه هنوز نويسندگان حضور و قدرت فارسي را باور نداشتند و هيچ گاه پيش بيني نمي كردند كه اين زبان، به آن سرعت شگفت انگيز پويا و زايل شود و به همين سبب تنها به عربي كه مدت 3 قرن زبان علم ادب بود، عنايت ورزيدند، اما اين تصور، ديگر درباره صاحب خريده كه اينك با شاهكارهاي بزرگ فارسي آشنا بود، صادق نيست و پرهيز عمادالدين كاتب اصفهاني از فارسي،ناگزير انگيزههاي روانشناسي و جامعه شناسي داشته است، نه زبان شناسي. اما به رغم اين همه اصرار، جريان سيال فرهنگ و زبان محلي، گاه آشكارا و گاه پنهاني و حتي موذيانه به اين آثار عربي راهي گشوده است و بررسي اين نفوذ و جلوهها و انگيزههاي آن بيگمان بهترين اسناد براي پژوهشهاي ادبي و زبان واجتماعي است. در قرن 4 و آغاز قرن 5 ق كه عرصه يتيمه تلقي ميشود، برخي از شاعران به محيط اطراف مينگريستند و به شيوه شاعران نوخاسته عراق در هر چيزي نكتهاي يا تشبيهي دلنشين مييافتند و آن را تصوير ميكردند؛ از اين رو،عربيگويان محيط ايران، از زبان و واژگان بومي مردم تأثير پذيرفتند، چنانكه مأموني (د 383ق) با آن كه عرب بود، در اشعار خويش بسيار واژگان فارسي به كار برده است، يا شاعراني چون ابوالفضل مروزي و ابوعبدالله ضربر امثال فارسي را به شعر عربي در ميآوردند و حتي كسي مانند ابوالحسن ابن مؤمل ابياتي از رودكي را به عربي در آورده است. نيز قطعات و قصايدي كه به مناسب جشنهاي ملي ايراني به عربي سروده شده، در سراسر ادبيات عرب از حدود سال 200 ق به بعد، به ويژه در شعر عربي ايراني سخت فراوان است. نيمه دوم قرن 4ق را بايد عصر صاحب بن عباد (د 385ق) خواند شخصيتي كه ساليان دراز بر همه ادبيات عرب ايران سايه افكند. بخش اعظيم روايات شرقي يتيمه الدهر به رابطه شاعران بزرگ با او و نيز سخنان و اشعار خود او اختصاص يافته، و ثعالبي فهرستي از شاعران بزرگ و ابسته به دستگاه او و ستايشگرانش را آورده است. صاحب خود چند اثر گرانبها،همچون الكشف عن مساوي المتنبي نوشت كه بر تسلط كم مانند او بر ادبيات عرب دلالت ميكند. يكي از اديباني كه با صاحب دوستي داشته است و شرح احوال و آثارش چهره واقعي ادبيات عرب را در ايران به نيكي باز مينمايد، ابوالفتح بستي (د 400ق) است كه حوزه فعاليتش خارج از قلمرو ادبي صاحب، يعني در شرق ايران بود. نثر و شعر بستي كه در صنعت گرايي و آرايهپردازي كم از آثار صاحب ندارد، در صف مشهورترين فرآوردههاي ادبي عربي قرار گرفته است. اديب ديگري كه در ايران صاحب مكتبي نو در ادبيات عرب شده، بديع الزمان همداني است. شيوهمقامه نويسي كه او پيانداخت، مكتبي بديع به شمار ميآيد و بعيد نيست از سنتهاي ادبي محلي نيز الهام گرفته باشد نيز"نمايشنامه نويسي"او به رغم سجع و قافيه كه بلايي فراگير شده بود،اصيل ترين مكتبي است كه پا فراسوي شعر و نثر ادب نهاده، با روحيات و خلقيات عامه مردم رابطه برقرار ميكند. اين شيوه در نمايشنامه"ابوالقاسم بغدادي"جلوهاي شگفت مييابد. اما مقامات بديع الزمان كه بزرگترين اثر در نوع خود است، همواره مورد تقليد قرار مي گرفت و بيگمان مقامات حريري بهترين تقليد آن است. وضع روحي بديع الزمان كه گويا پا از سرزمينهاي ايراني بيرون ننهاده، به راستي جالب توجه است. او نيز مانند ممدوحش صاحب، با فارسي و فرهنگ ايراني سرستيز داشت. با اين همه،او هم نميتوانست هميشه از نفوذ فرهنگ محلي بگريزد، زيرا فارسي را نيك ميدانست و حتي گاه شعري از اين زبان به عربي بر ميگردانيد. از اينگونه شخصيتها ـ البته در درجات پايينتر ـ بسيار ميتوان معرفي كرد و با شگفتي پرسيد چگونه پهنه ايران به محيطي مناسب براي پرورش زبان و فرهنگ عربي تبديل شده بود؟ آيا در اين فضاي فراخ كه عربي اشغال كرده، عربي فصيح ـ كه ديگر هيچ قومي در گفتار روزانه آن را به كار نميگيرد- زبان مردم ايران شده بود؟ مقدسي اشاره ميكند كه پاكترين زبان عربي از خراسان بود، حال آنكه در ديگر جايها عربي عاميانه رواج داشت و عربي فصيح به اهل فضل منحصر بود. پيداست كه زبان پاك خراسانيان هم چيزي جز يك لهجه غير فصيح نبوده، ولي اين زبان و لهجههاي ديگر ميان چه كساني رواج داشته است؟ صنعت و لفظ پردازي گويي نخست در ايران سر بركشيده و سپس سايه خود را بر همهادب عرب تا فراسوي اندلس گسترانيد. شايد سبب اين امر همانا فارسي زبان بودن بيشتر اين اديبان باشد، زيرا تسلط بر دقايق و ظرايف عاطفي و فرا زباني و نهاني يك زبان بيگانه هميشه دشوارتر است تا احاطه بر صنايع آن كه از راه آموزش نيز فراهم ميآيد. مردم عراق اين نكته را دريافته بودند و از اين جهت از سر غرور از قبول اشعار شرقيان خودداري ميكردند، چنانكه درباره شعر ابوالفتح بستي و آثار باخزري همين را گرفتهاند. ترديد نيست كه ادب عربي در ادب فارسي جرياني مداوم يافته، و ادب عربي نيز به نوبه خود از فرهنگ ايراني بهره برده است. با اين همه، گويي حائلي عظيم ميان دو جهان عربي و فارسي قد برافراشته است. عبدالواسع جبلي مثال خوبي براي تأييد اين معني است عمادالدين كاتب اصفهاني كه شرح حال او را نوشته, كوچكترين اشارهاي به فارسي داني يا اشعار فارسي او نكرده است؛ اما همين شاعر درتواريخ ادب فارس جز فارسي سرايي زبر دست نيست كه البته به عربي نيز شعر ميسروده است. از آن سوي بايد متذكر شد كه گر چه بحث درباره پيدايش زبان نوشتاري فارسي، موضوع اين مقاله نيست، اما فهم موقعيت زبان عربي در ايران، در بسياري وجوه آن، بدون پرداختن به ظهور و رواج ادب فارسي مسير نيست. با بررسي آثار ترجمه شدهاي چون كتاب معروف ترجمه تفسير طبري كه براي امير منصور ساماني نگاشته شد، تا ديگر ترجمهها و تأليفاتي كه در پزشكي و داروشناسي و جغرافيا و تاريخ و فقه پديد آمد، ميتوان دريافت كه فارسي دري با گامهايي لرزان و بيشتر به پشتوانه عربي در حال تكوين است و به واديهاي گو ناگون ادبي و علمي وارد ميشود. در اين آثار هر چند واژگان عربي اندك است، ولي ساختار دستوري بيشتر عربي است و هر چه در زمان پيش ميرويم، اين حالت معكوس، وسپس تشديد ميگردد: از قرن 5 ق به بعد پيوسته ساختارهاي دستوري، فارسيتر ميگردند، اما واژگان عربي، سايهاي سنگين و گاه مزاحم بر زبان فارسي ميافكند. در پايان قرن 4 و آغاز قرن 5 ق، كشاكشي سخت اما نهاني ميان دو زبان عربي و فارسي آغاز ميگردد. از يك سو شعر و ادب عربي رواج بيشتري مييابد و كتابهاي بزرگ علمي به اين زبان نوشته ميشود و چهرههاي تابنانك و جاويدان ايراني چون رازي، فارابي، ابن سينا، بيروني و خوارزمي آثار بزرگ خود را به عربي مي نويسند، از سوي ديگر برخي چون ابوعلي سينا نيز ناچار مي شوند به خواسته مردم يا فرمانروايان ايراني آثاري به فارسي بنويسند، يا برخي از آثار عربي به همين سبب به فارسي ترجمه شد. موقعيت ابوريحان در كشاكش ميان دو زبان جالب است. اگر چه او بيشتر دوست دارد به عربي هجايش كنند تا به فارسي مدحش گويند، و فارسي را شايسته افسانههاي خسروان ميداند و به گيل و ديلم كه ميخواستند بر"دين و دولت جامه فارس بپوشانند"ميتازد، ولي ناچار شد التفهيم را به فارسي بنويسد. در همين احوال دواوين دولتي، به ويژه ديوان رسالت، به فارسي ميگراييد، چنانكه ابوالفضل اسفرايني،دواوين را به فارسي برگردانيد. البته عتبي آورده كه وي در عربي ضعيف بود و بدين سبب ديوانها را فارسي كرد, ولي كساني چون ابونصر مشكان و حسنك وزير كه در عربي و فارسي استاد بودند، ترجيح ميدادند كه نامههاي رسمي را به فارسي بنويسند،يا به فارسي ترجمه كنند, در همين دوران در منابع عربي، جهاني سراسر عربي در ايران عرضه شده است و گويي اثري از فارسي در آن نيست. ابن بابك عربي سراي و ستايشگر آل بويه،آل زيار، محمود غزنوي و وزرا و امراي اين دولتها، همه جا مي رفت و اشعار عربي ميخواند و قصايدي در وصف جشنهاي ملي ايران ميگفت و همه جا نيز با حسن قبول مواجه ميشد. حتي مهيار زردشتي (د 428ق) هم در شعر و ادب عرب سرآمد و معتبر شد و در صف بزرگترين شاعران عربي گوي در آمد (فروخ،3/98) باخزري از شماري ديگر از عربيگوياني كه داراي نامهاي خالص ايرانيند و برخي از آنها ممكن است زردشتي بوده باشند، نام برده. كتاب خود باخرزي ـ دميه القصرـ بهترين منبع اطلاع از ادب عرب در ايران در بخش اعظم سده 5 ق محسوب ميگردد. حال و هواي كتاب همان است كه در يتيمه ثعالبي ديديم. نويسنده با اصرار فراوان،از فارسي گريزان است،با آن كه خود به فارسي شعر ميسروده،و گويا ديواني نيز داشته است (نكـ: هـ د،باخزري)،ولي در دميه القصر حتي يك بيت فارسي هم نياورده است و كلمات فارسي كتاب هم بر خلاف نظر تونجي (3/1625-1627) زياد نيست، در حالي كه در اين كتاب، تقريباً همه شاعران ايراني نژادند و بيشترشان ذولسانين. براي پركردن فاصله صد سالهاي كه ميان دميه و خريده وجود دارد، ميتوان به دواوين شاعران اين عصر مراجعه كرد كه مانند منابع عربي پيش گفته، فضايي سراسر عربي تصوير ميكنند؛ مثلاً طغرايي ايراني (د 514 ق) هيچ گاه لب به فارسي نگشود و اين هباريه عرب نژاد (د 509 ق) كه از بغداد بيامد و در بسياري شهرها اميران را مدح گفت گويي هيچ گاه احساس نكرد كه در محيطي غير عربي گام گذارده است، ديگراني هم كه درباره او تحقيق كردهاند، به فضاي فرهنگي كه او در آن ميزيسته، توجه نكردهاند و جز ادب عربي از آن نجستهاند، هرچند كه درون مايه برخي از آثار اين هباريه، ايراني است. در همين سده زبان فارسي روي به توانمندي دارد و آثاري در ادب مانند حدائق السحر به قلم رشيد وطواط و ترجمان البلاغه در علم بديع از ادوياني ـكه ميخواست"اجناس بلاغت را از تازي به پارسي آورد"فايده آن عام گردد ـ پديد آمد. عميد الملك كندري كه خود از شاعران خريده القصر است، دواين سلاجقه را فارسي كرد، منتخب الدين جويني در عتيه الكتبه كه مجموعه منشْات اوست. هيچ نامهاي به عربي درج نكرد؛ و سرانجام نياز جامعه دبيران چندان شديد شد كه محمد ميهني در حدود سال 500 ق لازم ديد كتابي به نام دستور دبيري به فارسي بنگارد. ادب عربي در ايران سده 6 ق را ميتوان عصر خريده القصرحوزه جغرافيايي و شمار شاعر در بر كتب بسي گسترده است به عماد الدين كاتب تصريح ميكند كه چيزي به فارسي نخواهد آورد، با اين همه، در چندين جاي كتاب او، فضاي ايراني با قدرت تمام جلوهگري ميكند. وي بارها به اشعار و امثال فارسي كه به عربي ترجمه شده، اشاره ميكند، مانند الروضه الزهراء ابوبكر اصفهاني و ترجمههاي نظام بلخي و راوندي و پسرش كه امثال و اشعاري به عربي ترجمه كرده بودند. گروه بيشماري از شخصيتهاي خريده، شاعران بزرگ فارسي يا فارسي دوستان معروفند. نكته جالب آنكه عمادالدين از برخي اشعار عربي به"وزن عجمي"ياد كرده، و اين را با شيوه عربها مغاير دانسته است. وزنهايي كه او عجمي خوانده، دوتا در بحر هزج،يكي در بحر مضارع، و ديگري قطعهاي است كه در هيچ بحري نميگنجد و ممكن است از اوزان عاميانه ايراني باشد. موضوع ديگري كه در شعر عربي ايراني پديدار شده، موضوع"رديف"است كه هيچ گاه در عربي معمول نبوده، و باخزري آن را در عربي غريب ومخالف قاعده دانسته است. گرچه خود او دو قطعه به همين شيوه سروده است. در قصايد و مقطعات مندرج در خريده، شاعران بيشتر از سر تقليد همان معاني و صور كهن را با اندكي جابهجايي تكرار كرده، از بيم آنكه مبادا چون نظام بلخي و حتي خود باخزري به"عجمه"گرفتار شوند، در دام تكلف و تقليد افتادهاند. كمتر شاعري ميتوان يافت كه مانند ابوبكر ثقفي اصفهاني به جامعه و زندگي مردم پرداخته باشد. از قرن 7 ق به بعد، خاصه پس از حمله مغول، ديگر ادبيات عرب جايگاه پيشين را در ايران بازنيافت،هر چند كه پيوسته ابزار گريز ناپذير كاتبان و شاعران و نيز زبان اول حوزههاي علمي ديني باقي ماند. جاي تحقيقي گسترده در احوال و به خصوص شيوههاي آموزشي زبان عربي در مدارس و مساجد، مكتب خانهها طي 7 قرن اخير باقي است. نكته مهم ديگري كه به توجه و تحقيق نياز دارد، انگيزه اديبان و دانشمندان ايراني به نگارش آثاري به فارسي يا ترجمه آنها از عربي است. اين نويسندگان و دانشمندان وقتي خود را ناچار ميديدند كه از زبان فاخر عربي كه مايه مباهات و فخر فروشي بود،به فارسي روي آورند، گويي دچار دغدغه خاطر ميشدند و علل آن را ابراز ميداشتند. مهمترين و عموميترين انگيزههاي اينان بدين قرار است: رواج زبان فارسي در يك ناحيه؛ خواست امير از اميران؛ بياطلاعي توده مردم يا بزرگان كشور از دقايق زبان عربي؛ توجه به فايده عام يك اثر؛ آموزش زبان عربي؛ بيرغبتي مردم به زبان عربي. * منبع: بخش ادبيات عرب."مدخل ايران". دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 580 ـ 576 بخش چهارم: بلاغت در ادب فارسی مقدمه پژوهش در سير هنرهاي بلاغي و سخنوري كه با شكار معاني و نشاندن آن در ساختارهاي سخن سروكار دارد، از روزگاري كهن، توجه ارباب نقد و انديشه را برانگيخته و در ايران پيش از اسلام نيز نشانههاي از اين توجه به گفتار پيراسته و نيك وجود داشته است؛ ليكن با طلوع فرهنگ و تمدن اسلامي و در مرحله نخستين، مسلمانان لطايف و دقايق و رازهاي اعجاز قرآني را فراگرفتند و فراخور احوال خود، به قصد فهم آيات خدا و بيانات پيامبر اسلام(ص) فراهم آمدند و در چوني و چندي معاني و بيان سخن درپيوستند. اين تلاش و رويكرد به لطايف ادبي و بلاغي قرآن و تفسير آن، مستلزم آشنايي نسبي با تفسير و تمثّل به آيات بوده است و كساني در اينگونه پژوهشهاي نخستين، پيشقدم بودهاند، از جمله:ابوعبيده شاگرد خليل بن احمد، در 188ق.، درباره كلمات قرآن و جهات بلاغي آيات بينات كتابي نوشت به نام: المجاز في غريب القرآن و فَرّاء كتاب معاني القرآن بپرداخت و جاحظِ بصري كتاب نظمُ القرآن را به رشته نگارش درآورد و در آن، جهات شگفتي و دلربايي قرآن را در قلمروه واژگاني و معاني و پيوند كلمات و نظام تركيبات مورد بحث قرار داد. ابن مُعتَز و قُداَمه بن جعفر در جهات بديعي آثاري تدوين كردند و تحقيقات ادبي با تدوين كتاب اسرار البلاغه، در بيان و دلائل الاعجاز در معاني، به همت ابوبكر عبدالقاهر جرجناني اوج و كمال ديگر يافت. در اين دو كتاب عبدالقاهر جهات معاني و انديشگاني بلاغت را با موشكافيها و طبقهبنديها و نمايش قوت و ضعفها مورد بحث قرار داد و با ارائه نمونههايي از شاعران نامي و اسوهها از كلام رباني و سخنان پيامبر اسلام(ص) مباحث سخن سنجي و بلاغت را رونق و شكوهي بسزا بخشيد و در اين زمينه ايرانيان نيز كوشيدند تا با استعداد سرشار خويش جلوهاي ديگر به اين علم بخشند و بر شيرينيهاي قند پارسي بيفزايند. در اين نوشتار بلاغت در ادب فارسي را از دو ديدگاه مورد بررسي قرار ميدهيم. الف) سير هنرهاي بلاغي و سخنوري در ايران ب) چشمهساز بلاغت در شعر فارسي * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 106 – 105
سير هنرهاي بلاغي و سخنوري در ايران آمادگي و شايستگي فطري ايرانيان در پرتو اعجاز قرآن، موجب گسترش دامنه تحقيقات بلاغي و ادبي گرديد و آثاري بس ارزنده و پايندار تقديم جهان ادب عرضه شد. تأليفات و ترجمههاي گرانبهاي عبدالله بن مُقَفَّعْ (روزبه پسر دادويه) از يكسو موجب شد تا آثار مهمي در ادب و تاريخ و داستانهاي ملي و امثال و حكم ايراني به عربي ترجمه شود و فرهنگ ايراني به شيوايي گسترش يابد، و از دگرسو، آشنايي ايرانيان و مسلمان با علوم ادبي يوناني و سرياني و مباحث شعري و بلاغي آنها، از جمله ديدگاههاي ارسطو و پيروانش در مسائل خطابي و شعري، استفاده تحقيقات ادبي را تنوع و گسترش بخشيد؛ چنانكه ايرانيان در شاخههاي گوناگون ادب و تحقيق و تأليف پرداختند. در علم نحو كه در آغاز منحصر به اعراب و دگرگوني اواخر كلمات بود، تأليفات متعدد، اين دانش را شكوفايي و بسط داد و نويسندگان و دانشمندان ايراني به كار شدند، از جمله: ابوعمروبن العلا (د154ق.) و شاگرد او خليل بن احمد بصري(100-170ق.) و شاگرد او ابوبِشر عمروبن عثمان، مولي بني الحارث، سيبويه فارسي (د183ق.) به تأليفات و طرح مسائل پرداختند. اين دانشمند اخير، الكتاب را در نحو نوشت كه بعدها شاگردش اَخفَش آن را شرح كرد و آسمان ادب به فروغ اين ستارگان آراسته گرديد.در قرنهاي نخستين اسلامي بود كه نويسندگان به نقد و ارزيابي آثار ادبي پرداخته، اصول و قواعد بلاغت و فن بيان را پايهريزي كردند و اندك اندك علوم بلاغي به سوي كمال سير كرد و تدوين يافت. در دوره بني عباس تحقيق در دلايل اعجاز قرآن كريم و كشف امتيازهاي ادبي آن پيشرفت شايسته داشت و سخن شناسان در قوت و ضعف ادباي مسلمان غور و تتبع كردند. ادامه اين موشكافيها سبب پيدايش سه دانش ارزنده جديد به نامهاي:"معاني"و"بيان"و"بديع"گرديد كه نمونه اين بحثها را در كتاب مجازالقرآن ابوعبيده معمربن مُثني شاگرد خليل بن احمد و در كتاب الغصاحه اثر ابوحاتم سجستاني و كتاب اعجازالقرآن جاحظ و نقدالشعر و نقدالنثر ابوالفرج قُدامه بن جعفر و كتاب الشعر و الشعراء ابن قتيبه دينوري و كتابهاي الكامل و البلاغه مُبَرّد ميتوان نام برد. هر يك از اين دانشوران مباحثي دل انگيز به بازار سخنوري عرضه داشتند و راهي به آيندگان گشودند. سير دانشهاي بلاغي و ادبي در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم به موازات گسترش ديگر دانشها رونق و كمال يافت و شيوههاي بحث در اين مباحث چنين بود كه كلام فصحا را مطرح كرده، در فوايد لغوي و نحوي و دقايق بياني آن سخن ميپيوستند و با استشهاد و استناد از آيات قرآن و شعر شاعران و بلغا اصولي را كشف ميكردند. گاه استادي اين مطالب را املا ميكرد و دانشجويانش انشا و استملا ميكردند و از همين رهگذر كتاب"اَمالي"پديد آمد، چنانكه كتاب الأمالي ابوعلي قالي معروف است. رونق اين مباحث به حدي بود كه كافي است در اينجا نامي از مشاهير و بزرگان علوم بلاغي كه از ايران برخاستند، برده شود: 1. ابوبكر محمدبن دُرَيد (د223-321ق.) كتاب الجَمْهَره را در لغت و المقصوره والأشتقاق را نوشت. 2. ابوسعيد حسن بن عبدالله سيرافي (د365ق.) از بزرگان نامي نحو و لغت و فقه و حديث و علوم قرآن و كلام كه سيره حفظ روايات داشت و شاگردش حسن بن احمد فارسي از روش قياس بهره ميگرفت. 3. صاحبِ كافي اسماعيل بن عَبّاد (د385ق.). وزير مشهور ديلميان و نويسنده بزرگ و از سرآمدان علماي لغت و نحو و نويسنده كتاب المحيط. 4. ابومنصور محمدبن اَزهري هروي (د370ق.). از بزرگترين دانشمندان ادب روزگار كه كتاب التهذيب را در موضوع لغت نوشت. 5. اسماعيل بن حَمّاد جوهري فارابي (د حدود400ق.). صاحب كتاب الصّحِال در لغت. تأليف كتب لغت و تحقيقات زبانشناختي بدست دانشمندان ايراني، كه خود مقدمه تنوع و تخصص در اين پژوهشها بود، سرانجام تحقيق در علوم بلاغت و آيين فصاحت و سخنوري را موجب گرديد و بدينگونه علوم بلاغي در اين روزگار مدارج والايي پيمود. شرح چامهها و قصايد در مجالس درس بهگونه"املا"رواج يافت و دقتها و تحقيقات بيشتر را در زمينه بلاغت ممكن ساخت، تا بدانجا كه بدست دانشمندان كتابهاي اختصصاي در اين قلمرو تدوين يافت، از آن جمله است: تحقيقات صاحب بن عَبّاد در خردهگيري بر مُتَنبّي و در نقد آثار اين شاعر، رساله معروفي نوشت و از آن پس شاگرد او ابولحسن علي بن عبدالعزيز جرجاني كه قاضي ري بود (د 290-366ق)، در ادامه كار صاحب بن عباد، كتاب الوساطه بَيْنَ المُتنبّي و خُصُومه را تأليف كرد.پس از اين دانشمند ايراني بود كه علامه بزرگوار، عبدالقاهر بن عبدالرحمن جرجاني طرح نو آيين بلاغت خود را در كتابهاي خويش به نامهاي اسرار البلاغه و دلائل الأعجاز پايهريزي كرد و به جهان ادب عرضه داشت و فصل نويني براي محققان بلاغت و نقد ادبي جهان گشود.سير اين تحول ها و پژوهشها در بلاغت ايران و اسلام، از اواسط قرن پنجم تا اواخر قرن هفتم سيري زاينده و افتخارآميز است، چه در اين دوره است كه تأسيس بسي كتابخانهها و مدارس و خانقاهها، به امر و تشويق بزرگان و وزرا و امري دانشپرور، موجب اقبال طلاب علوم به ويژه علوم ادبي و شرعي ميگرديد. مدارس بزرگي رونق و شهرت يافتند كه در رأس آن نظاميه خواجه نظام الملك بود و در زمينه علم تفسير نيز كه همراه مسائل ادبي مطرح ميشد، تفاسيري با محتواي كلامي و حِكَمي با بستر موضوعات و مسائل ادبي و خطابي، تأليف يافت، از آن جمله: كتاب مفَاتيح الاسرار و مصابيح الابرار اثر ابوالفتح محمد بن عبدالكريم شهرستاني (د548ق.) و كتاب التنبيه علي بعض الاسرار المودّعه في بعض سُوَرِالقرآن از امام فخرالدين محمدبن عمر رازي (د606ق.) و تفسير ديگر و مهمتر وي، كتاب مفاتيح الغيب معروف به"تفسير كبير". دنباله اين تفسير را كساني چون ابن الخوئي (د637ق.) و سيوطي (د911ق.) پي گرفته و آن را تكميل كردهاند. در اينجا ياد كردِ تفسير كشاف اثر ابوالقاسم محمودبن عمر زَمَخْشَريِ خوارزمي (د538ق.) بايسته است، چه در اين تفسير، علاوه بر ذكر شأن نزول آيات و مسائل كلامي معتزله، ويژگيهاي صرفي و نحوي و معاني و بيان آيات قرآني نيز مورد توجه و تفسير قرار گرفته است. اين تفسيرها، علاوه بر تفاسير بسياري است كه به دست دانشمندان صوفيه نگارش يافته است و ذكر آنها در اين مقاله نميگنجد. در اين عهد تفسيرهايي هم بدست دانشمندان شيعه نگارش يافته كه كتاب التبيان تأليف شيخ الطائفه ابوجعفر محمدبن حسن طوسي (د460ق.) و تفسير مهم ديگر تفسير ابوالفتوح جمالالدين حسين بن علي بن محمد رازي از آن جمله است. تفسير مهم ديگري كه در اينجا بايد از آن ياد كرد، تفسير مجمعُ البيانِ فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسي معروف به شيخ طَبْرِسي (د548ق.) است كه از تفاسير ياد شده مشهورتر است. باري چنانكه پيش از اين اشارت رفت، تحول عمده را در اين روزگار در علوم بلاغت عبدالقاهر جرجاني، با دو اثر مشهور خود اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز پديدآورد و طرحهاي نوي ريخت. در اشاره به مقام ارجمند علمي و نقادي او كافي است كه از تمجيد و بزرگداشت امام فخر رازي در نهايه الاعجاز ياد كنيم:"امام عبدالقاهر جرجاني قواعد علم معاني و بيان را استخراج و برهانها و حجتهاي آن را مرتب كرد و در كشف حقايق آن كوشش فراوان نمود." سعدالدين تفتازاني در مقدمه كتاب مطّول چنين نوشت:"نكتههاي بيهمتاي انديشه را از بستر تحقيقات بزرگان فراچنگ ميآوريم و به آثار دانشمندان انگشت نما و شناخته شده دانش معاني و بيان همواره مراجعه ميكردم، به ويژه دلائل الأعجاز و اسرارالبلاغه كه نهايت كوشش خود را در تتبع و مطالعه آنها صرف كردم". ديگر از دانشمندان علوم بلاغي اين عصر، علامه سراج الدين ابويعقوب يوسف سكاكي خوارزمي است (د555-626ق.) صاحب مفاتحي العلوم. اين كتاب كه در آن از 12 علم از علوم ادبي بحث شده، از مأخذ عمده بلاغت است و شارحان بارها آن را تفسير كردهاند. اثر بزرگ ديگري كه از مأخذ بلاغت و فراهم آمده اين عصر است، اثر بزرگ و نفيس محمدبن عمر رادوياني است: ترجمان البلاغه كه بايد آن را نخستين كتاب مهم در علوم بلاغي و صنايع ادبي به زبان فارسي به حساب آورد. زيرا گرچه پيش از وي، ابويوسف عروضي و ابوالعلاء شوشتري آثاري به زبان فارسي در بلاغت نوشتند، ولي كتاب رادوياني در جامعيت و ترتيب فصول و ابواب و در اشتمال بر تفصيل در اين زمينه، از شهرگي و سمودمندي بيشتري برخوردار است. خود او در مقدمه اين كتاب چنين گفته است: "چنين گويد محمدبن عمر رادوياني كه تصنيفها بسيار ديدم مردانشيان هر روزگاري را اندر شرح بلاغت و بيان حل صناعت و آنچه از وي خيزد و به وي آميزد چون عروض و معرفت القاب و قوافي، همه بتازي ديدم و بفايده وي يك گروه مردم را مخصوص ديدم مگر عروضي كه ابويوسف و ابوالعلاء شوشتري بپارسي كردهاند اما اندر دانستن اجناس بلاغت و اقسام صناعت و شناختن سخنان با پيرايه و معاني بلند كتابي نديدم بپارسي كه آزاده را مونس باشدو فرزانه را غمگسار و محدث بود... امروزه هر گروهي مدعيان اين نوعاند و خويشتن را از اين طبقه شمرند چون دانش را به سنگ كردم بيشتر اندر دعوي غالي ديدم و از معني خالي... پس دانستم به يقين كه از چنين تأليفاتي بسامان نيز هم نيكو راه نبردند و از دقايق و حقايق نظم و نثر بدرستي و راستي نشان ندهند...". بنابه تصريح خود رادوياني، ترتيب بابها و فصلهاي اين كتاب طبق محاسن الكلام خواجه امام نصربن حسن بوده است: ".... و عامه بابهاي اين كتاب را، بر ترتيب فصول محاسن الكلام خواجه امام نصربن الحسن رضي الله عنه نهاده است تخريج كردم و از تفسير وي مثال گرفتم". با مطالعه اين مقدمه آشكار ميشود كه انتساب ترجمان البلاغه به فرخي سيستاني نادرست است و نخستين بار، پروفسور احمد آتش مصحح كتاب به اين نكته توجه كرده كه در خور تقدير است.از مزاياي ترجمان البلاغه رادوياني اشتمال آن است به ايراد شواهد از شاعران و گويندگان ايراني با ذكر نام آنها كه اين خود موجب احياي نام بسياري از شاعران قرن چهارم و اوايل قرن پنجم شده است. كتاب پرارزش ديگري كه به زبان فارسي در علوم بلاغي تأليف يافته حدائق السحر في دقائق الشعر، تأليف اديب بارع خواجه رشيدالدين وطواط (573ق.) است كه از كتاب رادوياني پرآوازهتر است. رشيدالدين وطواط سخن سنج پرمايهاي بوده كه به بنيادهاي بلاغت آشنايي كامل داشته و در كتاب خود درباره بعضي چامه سرايان فارسي وشيوه گفتار و سبك چامه سرايي و قوت و ضعف اشعار اظهارنظر كرده، از آن جمله: از اشعار مسعود سعد و كمالي و قطران تبريزي و ازرقي و فرخي سخن گفته و آنها را به محك نقد كشيده است. در مقام ادبي و سخن سنجي او بزرگاني همچون ياقوت حموي و خاقاني شرواني و بسياري ديگر از بزرگان ادب فارسي و عرب از توانايي و سخنوري او به بزرگي ياد كردهاند. به نوشته ياقوت حموي: رشيد در آن واحد يك بيت از بحري به عربي نظم ميكرد و بيتي ديگر به فارسي به بحري جداگانه ميسرود و هر دو را با هم املا ميكرد. خاقاني نيز در قصايد خوا از او به بزرگي ياد كرده از جمله در قصيدهاي به اين مطلع: مگر به ساحت گيتي نماند بوي وف كه هيچ انس نيامد زهيچ انس مر كه در پاسخ قصيده رشيدالدين وطواط سرود و نظم و نثرش را پروين و بنات النعش دانسته است: .... سزد كه عيد كنم در جهان به عزّ رشيد كه نظم و نثرش عيد مؤبّد است مر اگر به كوه رسيدي روايت سخنش زهي رشيد جواب آمدي به جاي صد ز نظم و نثرش پروين و نعش خيزد و او به هم نيامد پروين و نعش در يك ج عبارتش همه چون آفتاب و طرفه تر آن كه نعش و پروين در آفتاب شد پيدا. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 107 – 105
چشمه سار بلاغت در شعر فارسي آب حيوانش زمنقار بلاغت ميچكد زاغ كلك من بناميزد چه عالي مشرب است"حافظ" از نخستين چامههاي فارسي از زبان ابوحفض، سُغدي كه از دويدن آهوي كوهي در دشت تصويرسازي كرده تا روزگار ما كه شاعران ايراني هريك به گونهاي آرزوي دل و ترانه جان را در جام بلورين شعر ريختهاند اين چشمه سار بلاغت با بهرهگيري از هنرهاي شعرپردازي جاري است و گوش دل ما را به زمزمه دلرباي خويش مينوازد. به گفته حافظ اين آب حيواني است كه زبان بلاغت چكيده و چنين مشربي خوش دلكش پروريده است. در اين مقاله شيوهها و ترفندهاي برخي شاعران پارسي را در پرداختن اين چامهها و ترانهها بررسي ميكنيم كه بنيادهاي بلاغي آن از معاني و بيان و عروض و همه آن چيزهايي كه دانشمندان در واژه"بلاغت"خلاصه كردهاند، و هم با كلك خيال انگيز خويش از استعداد و قريحه خداداد خود برساختهاند سخن ميگوييم. بديهي است گزارش فنون و هنرهاي شعري فارسي با تاريخي بدين درازي و گستردگي در حصار مقالتي چنين، عطش بيكران عاشقان شعر فارسي را فرو نمينشاند، چرا كه آب دريا را در كوزهاي گنجايي نيست و تنها به قدر تشنگي بايد چشيد. شعر فارسي زاييده تلاقي انديشه و فرهنگ با آهنگ و هنر و نيرنگ است در همين بيت حافظ كه عنوان آراي مقالت ما است آهنگ عروضي"فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن"فرهنگي را گزارش داده است كه دانشمندانش در كلام بليغ كتابها پرداختهاند و اصولي استوار در نمايش مرزهاي آن نشان دادهاند. از دگر سو هنر تصويرسازي و تخيّل و انديشه در پديدآوردن مرغ خوش الحاني كه با دهان و آواي خود چنين سرودي را همچون مشرب و رودي بر بستر زمانه جاري ساخته توفيق آن يافته كه مركب سياه غزل خود را (زاغ كلك) عامل بنيادي چنين اثري معرفي ميكند و اين نه مركّب و زاغ كلك اوست بل انديشه و مغز اوست كه اين غزل را پرورده و در بلاغت اين سرزمين مجاز به علاقه ابزار نام يافته است. بدين ترتيب در اين مقاله گزارش شعر فارسي را در سه مايه جداگانه لكن آميخته و درهم بررسي ميكنيم. 1. مايه آهنگي؛ 2. مايه هنري و بلاغي كه مايه نيرنگياش توان ناميد؛ 3. مايههاي فرهنگي و انديشگاني. در نمايش آهنگ و نقش آن در القاي معاني خاص تا كنون دانشمندان ايراني آثار و تحقيقات گرانقدري داشتهاند كه كوششهاي آنان در مطالعه اوزان عروضي و بررسي قلمرو قافيت و موسيقي دروني شعر خلاصه ميشود كه قلمرو اين تحقيقات بر اهل فن پوشيده نيست و ميتوان گفت بدنه بيروني اين موسيقي در شعر فارسي در دانش عروض و قافيه بررسي شده لكن زمزمههاي دروني شعر چيزي است كه قريحه و طبع شاعري آن را انتخاب ميكند چنانكه خاقاني با استفاده از آهنگ"مُفْتَعِلُنْ مُفْتَعِلُنْ فاعِلانْ"(بحر سريع) در قصيدهاي از ترنم مرغان كمك گرفته و حديث هر يك از آنان را نقل كرده و مرغان را به طفلان مكتبي كه (ابجد) ميآموزند و چه چه ميزنند مانند كرده است: مرغان چون طفلكان ابجدي آموخته بلبل الحمدخوان كشته خليفه كتاب فاخته گفت آه من كلّه خضرا بسوخت حاجب اين بار كو و رنه بسوزم حجاب و يا در ابيات زير استخدام كلمههاي كمانچه، رباب، ارغنون، زهره، زيردستان خود فضاي شعر را بطور طبيعي با آهنگ و نوا پر كرده و آهنگ رسمي"مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن"،"مفعولُ فاعلان مفاعيل فاعلن"و"مستفعلن مستفعلن مستفعلن"است از دگر سو به گوش نوازي پرداخته است: آهنگ در آهنگ: - پيش چنين مجلسي مرغان جمع آمدند شب شده چون شكل موي مه چو كمانچه رباب - بي دست ارغنون زن گردون به رنگ و شكل شب موي گشت و ماه كمانچه رباب شو - مستان صبوح آموخته از مي فتوح اندوخته مي شمع روح افروخته نقل مهيّا ريخته زهره غزل خوان آمده در زير و دستان آمده چون زيردستان آمده بر شه ثريا ريخته و يا حافظ در تلاقي موسيقي عروضي با موسيقي دروني نه تنها از اين شيوه بهره گرفته و سرود زهرهاش مسيحا را به رقص وا داشته است: در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ سماع زهره به رقص آورد مسيحا ر بلكه با استفاده از واژههاي مخصوص آهنگ ويژه و ترنّم كاملاً برگرفته از آيات قرآني را در شعر خود به كار برده چنانكه در شعر زير آهنگ اسجاع قرآني در آيه وَاْلتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ اليص رَبِكَ يَوْمِئذٍ اَلّمَسَاقُ را با بحر عروضي مقصور مثمن رمل"فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان"عجين كرده است: رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدارد ستم اندر ساعد ساقي سيمين ساق بود و اين آهنگ فرهنگي و قرآني به دنبال آهنگ رسمي شعر (عروض و قافيه) و نيز خروش و سروش فرو برده است. پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود مهر ورزي تو با ما شهره آفاق بود تناسب آهنگ و پيام نيز از مقولههاي باريك شعري است، پيام شاعر گاه از امور شاديزا و نشاط انگيز است و گاه معطوف به طرح مسائل غم و اندوه يا سوگ و ماتم يا عبرت و اندرز و اموري چنين است. ناچار شاعران اوزان شاد را از آهنگهاي غمگين باز شناخته و هر يك را در جاي خود به كار بردهاند نمونه وزنهاي شاد در شعر فارسي"بحر رجز"است: مستفعلن فَعَلن مستفعلن فَعَلن كه به عنوان مثال در شعر امير معزي محسوس است و در آن از كلك فرخ خود نقش هاي عجيب انگيخته است: اي زلف دلبر من پربند و پرشكني گاهي چو وعده او گاهي چو پشت من گه دام سرخ ملي گه بند تازه گلي گه درع معصفري گه طوق نسترني گه خوشه عنبي گه عقده ذنبي گه پرده قمري گه حلقه سمني چون راي تيره دلان پرپيچ وتاب و خمي چون راه بدكُنِشان پررنگ و زرق و فني اي كلك فرخ او از نقشهاي عجب ماننده صدفي پر درّ مختزني.... و اين همان وزن شادي است كه سعدي آن را در فرخ نهاني و شادي عرفاني به كار برده و فرموده است: داني چه گفت مرا آن بلبل سحري تو خود چه آدميي كز عشق بي خبري مولوي در غزلياتش با بهرهگيري از وزن نشاط افزاي (مَفْعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ مَفولُنْ = بحر هَزَج مثمّن اَخْرَب مكْفُوف مَحْذوف) نوعي نشاط دروني و عرفاني را مطرح كرده كه آشنايان با عشق جانان و مناجات يزدان از آن نصيب ميبرند. نشاطي دروني، همچون نشاط تماشاي باغ و راغ و ثروت و گنج و لعل ثمين پيدا ميكنند. بهار خرمشان نثار رحمت الهي و گلشن و سوسنشان ذوالفقار علي است و از بركت ايشان است كه گلنار پر گره و جويبار پر زره گرديده و شكوفه لب گشاده و سر و قد كشيده است... تا نقش تو در سينه ما خانه شين شد هرجا كه نشينم چو فردوس برين شد آن فكر و خيالات چون يأجوج و چو مأجوج هريك چو رخ حوري و چون لعبت چين شد بالا همه باغ آمد و پستي همگي گنج آخر تو چه چيزي كه جهان از تو چنين شد هر غوره ز خورشيد شد انگور و شكر بست وان سنگ سيه نيز از او لعل ثمين شد گر ظلمت دل بود كنون روزن دل شد ور رهزن دين بود كنون قدوه دين شد و با استفاده از بحر مَفعولُ فاعلات مَفاعيلُ فاعِلُن (بحر مضارع مُثَمَّن اَخّربَ مكفوف محذوف) چنين فرموده است: آمد بهار خرم و رحمت نثار شد سوسن چو ذوالفقار علي آبدار شد اجزاي خاك حامله بودند ز آسمان نه ماه گشت حامله زان بيقرار شد گلنار پر گره شد و جوبار پر زره صحرا پر از بنفشه و دكه لاله زار شد اشكوفه لب گشاد كه هنگام بوسه گشت بگشاد سر و دست كه وقت كنار شد گلزار چرخ چونك گلستان دل بديد در رو كشيد ابر و ز دل شرمسار شد گلزار چرخ چونك گلستان دل بديد در رو كشيد ابر و ز دل شرمسار شد زنده شدند بار ديگر كشتگان دي تا منكر قيامت بي اعتبار شد... در ميان وزنهاي عروضي از بحر هَزَج مُسَدَّس مقصور يا محذوف (مَفاعيلُنْ مَفاعيلُنْ فَعُولُنْ) نيز بستر مناسبي برا پذيرفتن پيامهاي بزمي و عاشقانه و وصف مناظر زيباي طبيعت و طرح تمنيات دوستي و غيره است كه نمونه زيباي اين خسرو شيرين نظامي و مثنويهايي است كه به تقليد آن سخن سراي نامي سروده شده است و در غزل و قصيده هم بهرگيران از اين آهنگ كم نيستند. حافظ در نمونه زيرين حكايت بلبل را با صبا و نوازش نسيم صبحگاهي را از شب نشينان و بشارت توبه را از زهد و ريا در اين آهنگ ريخته است. سحر بلبل حكايت با صبا كرد كه عشق روي گل با ما چه ها كرد خوشش باد آن نسيم صبحگاهي كه درد شب نشينان را دوا كرد بشارت بربه كوي مي فروشان كه حافظ توبه از زهد و ريا كرد لكن در دو داغ, هجر و رثا، غمها سوكها اقتضاي آهنگهاي بلند و هجاهاي كشيده دارد و هماهنگي و تقارن اين معاني با هجاهاي بلند موسيقي درون چامهها را به خوبي تأمين ميكند و گويي سرنوشت بشريت كه آدمي را به انديشيدن و تأمل وا ميدارد اقتضاي آرامش و آهستگي دارد و اين با هجاهاي بلند همراهي ميكند. فردوسي اين معاني را در وزن فَعُولُنْ فَعُولُنْ فَعُولُنْ فَعَل به خوبي تلفيق مي كن و به عنوان نمونه مرگ را به ياد ميآورد و خرد را به دستگيري ميخواند و سرانجام بستر آدميان را خاك تيره ميداند: همه مرگ رائيم برنا و پير به رفتن خردمان بود دستگير بد و نيك بر ما همي بگذرد چنين داند كه كس كه دارد خرد سرانجام بستر بود تيره خاك بپرّد روان سوي يزدان پاك تلائم و تناسب هجاهاي بلند و نُدبه و عرض سوكمندي از يكسو و وزن فاعلاتُنْ فاعلاتُنْ فاعلاتُنْ دگر سو آهنگ مناسبي پديده آورده است كه تمام آنها شعر خاقاني را وحدت بخشيده و جلوهگر ساخته است. او در قصيده ترنّم المصاب كه در سوك مرگ فرزند جوان خويش رشيدالدين با كلمههايي از هجاهاي بلند برخوردار است بدين سان نوحه سرداده است: نازنينان منا مرد چراغ دل من همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشاييد بلبل نغمه گر از باب طرب شد به سفر گوش به نوحه زاغان به حضر بگشاييد دانه دانه گهر اشك بباريد چنانك گره رشته تسبيح ز سر بگشاييد.... در دارُالكتُب و بام دبستان بكنيد بر نظاره ز در بام مقر بگشاييد (ديوان ص16) و همين شاعر در قصيده ديگر دريغاگويي فرزند خويش را از (بحر رَمَل مُثَمَّن مَخْبون) با اختيار واژههايي با هجاهاي بلند آتش در جان آدميان انداخته است: دلنواز من بيمار شماييد هم بهر بيمارنوازي به من آريد همه دور مانديد ز من همچو خزان از نوروز كه خزان رنگم و نوروز لقاييد همه چون مرا طوطي جان از قفس كام پريد نوحه جُغد كنيد از چه هماييد همه الوداع اي دَمتان همره آخر دم من بارك الله چه به آيين رفقاييد همه الوداع اي دلتان سوخته روز فراق در شب خوف نه در صبح رجاييد همه اما عناصر انديشگاني و صورتگري شعر فارسي نه چيزي است خُرد كه بتوان در طي اوراقي به تمامي باز گفت. به زباني به پهناي فلك تواند تا شرح آن بازگويد. از اين رو كلياتي از آن را در دو عرصه به طور فشرده ياد ميكنيم و همراه مثالها و نمونهها خواننده را در جريان اين چشمه سار نشاط بخش و دلنواز قرار ميدهيم: صورتگري بلاغي و هنري نشان دهنده دادههايي است كه بخشي از آنها را سازهها و قالبهاي رسمي بلاغي از تشبيه واستعاره و جنس و كنايه و اطناب و ايجاز و حذف و تقدم و تأخر و حصر و قصر و ايهام و طباق و مراعات نظير و دگرگونههاي بديع و بلاغت در منابع و مأخذ بشكوه آن به زبانهاي فارسي و عربي در اختيار مشتاقان قرار داده است و بخش عظيم اين صورتگري آفريده ذهن و انديشه خود شاعر است. در بخش صورتگري شاعران تخيل و الهام را با مهارتهاي ادبي چهان درآميختهاند كه حالات عقلاني و استدلالهاي دشوار را در قالب تشبيه و استعاره ريخته و به سادگي از عهده بيان مطالب آمدهاند: در سادهترين گونههاي تشبيه كه همان تشابه لفضي و ظاهري كلمههاست يعني جناس برخي تشبيه و جناس را در پديدآوردن شگفتي و نيروي القاي مطلب به كار گرفتهاند. چنانكه خاقاني نهاد تن پرستان و خودنمايان را كه دروني آلوده و بروني آراسته دارند به گلخن و گل خندان مانند كرده و دو چيز نا هماهنگ را در كنار هم نشانده و گفته است: نهاد تن پرستان را گل خندان و گلخن دان درون سوخبث و ناپاكي و بيرون زر و مرجانش و نظامي، نمك لب شيرين را با شكر درآميخته و توصيفي بدين گونه آورده است: نمك دارد لبش در خنده پيوست نمك شيرين نباشد وانِ او هست نمونههاي ياد شده كه نخستين تشبيه همراه جناس و دومي تشبيه مركب است نشان ميدهد كه چگونه تشبيه كه از كيفيت تركيب مشبه و مشبه به و تلفيق محسوس و معقول گرفته ميشود درجه تخيلي آن بيشتر و تأثيرش افزونتر است. يكي ديگر از فسونكاريهاي شاعران در حلقه تشبيه آنجاست كه كرسي مشبه و مشبه به را جا به جا كنند و به تشبيه معكوس و قياس وارون بپردازند دراين گونه تشبيه است كه فردوسي در شاهنامه ستاره و خورشيد را در درخشندگي به تيغ و سنان و ظاهر شدن ماه را ز فراز كوه به جلوس شاه بر تخت مانند كرده است: ستاره سنان بود و خورشيد تيغ زآهن زمين بود و از گرز ميغ سراز كوه بر زد هم آنگاه ماه چو بر تخت پيروزه پيروز شاه از تشبيهات شگفت و والاي شاعران نمايش هيئت سكون و طرز قرار گرفته عناصر و اجزاي يك پديده در كنار هم است كه پيداست در اين گونه تشبيه يك چيز به يك چيز مانند نشده بلكه اجزاي مركب با حالت و هيئت مخصوص به وضعيت همانندي تشبيه گرديده و درجه ابداع و معماري تشبيه در آن هنريتر و والاتر است. چنانكه منوچهري بوستاني را به مسجد و فاخته را به موذّن و شاخ بنفشه را كه سر بر زانو نهاده در حالت سكون نشان داده است: بوستان چون مسجد و شاخ بنفشه در ركوع فاخته چون مُؤْذن و آواز او بانگ نماز وان بنفشه چون عدوي خواجه گيتي نگون سر به زانو برنهاده رخ به نيل اندوده باز و همين تشبيه (هيئت سر به زانو نهادن) كه نمايش هيئت سكون است از تركيب جهان و عناصر و اجزاي مختلف حاصل آمده و با وجه شبهي مركب عرضه شده و از تشبيهات هنري شاعران است. چنانكه خاقاني زانوي ادب بر زمين زدن و در در درس تعليم و تربيت استاد به ادب نشستن را آيين ادب دانسته و آن را در قصيدهاي با اين تشبيتهات آراسته است: مرا دل پير تعليم است و من طفل زبان دانش دم تسليم سر عشر و سر زانو دبستانش سر زانو دبستاني است چون كشتي نوح آن ر كه طوفان جوش درد اوست جودي گردد فاصله امانش خود آن كس كه روزي شد دبستان از سر زانو نه تا كعبش بود جودي و نه تا ساق طوفانش دبستان از سر زانو است خاص آن شير مردي را كه چون سگ در پس زانو نشاند شور مردانش (ديوان ص 209) و سير اين تشبيه ابداعي را در شعر فارسي كه سر در آداب تعليم و تعلم دارد و مربيان گفتهاند: "بهتر است با اقعاء جلوس كند، دو پاي خويش را فش ساخته و دو زانو بنشيند". ميتوان در تشبيهات ديگر شاعران بزرگ هم ملاحظه كرد چنانكه خاقاني ميگويد: همچو بنفشه بر سر زانو نهاده سر زانو بنفشه رنگتر از لب هزار بار صورتگري و فسونكاري سخن سرايان فارسي در قلمرو استعاره، بسي دلنشين و هوش رباست. آنجا كه صبح آه آتشين ز جگر بر ميكشد و پگاهان نفش سر به مهر بر ميكشد و خيمه روحانيان را عنبرين طناب ميسازد و جيب دريده صبح از قواره پرنياني نمايان ميگردد. به اين ابيات خاقاني بنگريم: صبح آه آتشين ز جگر بركشيد و گفت دردا كه كار خراسان بر آب شد زد نفس سربه مهر صبح مُلَمَّع نقاب خيمه روحانيان گشت مُعَنْبر طناب ساحري را گر قواره بهر صبح آيد به كار من زجيب مه قواره پرينان آوردهام بر قواره ماه سحري كرد چرخ تا سر از خواب گران بركرد صبح در تحليل اين نمونههاي هنري و آهنگي و نيرنگي به محتواي فرهنگي آنها نيز برميخوريم"والصبح اذاتنفس"و اين بعد فرهنگي شعر فارسي است كه حامل دين، فلسفه، حكمت، اخلاق و حماسه و غيره است و در اين مقاله به عنوان نمونه پرتو افشاني آيت قرآني را در شعر فارسي اشاره ميكنيم كه هم در آهنگ دروني شعر فارسي و هم در قافيت اشعار پرتوافكن است: آيت در قافيت: در قافيه اشعار زير از خاقاني تعابير قرآني: لَماقَضي، طاها، اَخْرجَ الْمَرعي، وَالنَّجم اذا هَوي، شَمْسُ الضُّحي، اَشُّعرا، هُمُ السُّفَها، شَرُّ الدّواب، حُسْنُ المآب ضمن القاي فرهنگ قرآني در تأمين موسيقي كلامي و پردازش قافيت اشعار اثر مستقيم نهاده است: - زيد چون در خدمت احمد به ترك زن بگفت نام باقي يافت آنك آيت ملاقضي - پس از اَلْحَمْد والرَّحمن والْكَهف پس از ياسين و طاسين ميم و طاه - دو شاخ گيسوي او چون چهار بيخ حيات به هركجا كه اثر كرد اَخْرَج الْمَرعي - آورده روزنامه دولت و آستين مُهرش نهاده سوره وَالنجم اِذا هَوي - بهر مزدوران كه محروران بدند از ماندگي قرصه كافور كرد از قرصه شَمْسُ الضُّحي - مرا به منزل اِلاّ الذّين فرودآور فرو گشاي ز من طَمطراق اَلشُّعَرا - اگرچه هرچه عيال مَنندخصم منند جواب ندهم الاّ انّهم هم السفه - يارب از اين حبسگاه باز رهانش كه هست شروان شر الّبِلاد خصمان شَرُّالدَّواب - گفت دميده است صبح منشين خاقاني حضرت خاقان شناس مقصد حُسْنُ المَآب ادبيات ياد شده كه مشتي از خروار و اندكي از بسيار است، نشان ميدهد كه چگونه شعر فارسي حاصل تلاقي سه بعد آهنگي و فرهنگي و هنر و نيرنگي است. تشبيه و تمثيل و استعاره در دست شاعران ابزاري بوده است كه بدان وسيله به استدلال شاعران و برهان سازي ميپرداختهاند. عنصري با استفاده از تناسي تشبيه و تمثيل ممدوح به ياقوت كه هم از سنگها هست و هم نيست و بالاتر از گرانبهاتر از آنهاست، نتيجه گرفته كه ممدوحش از مردم است لكن مرتبتي بالاتر از مردم دارد و گفته است: تو اي شاه اَر ز جنس مردماني بُوَد ياقوت نيز از جنس اَحجار و مولوي با استفاده از اين ترفند فرموده: سيمرغ را خليفه مرغان نهادهاند هرچند هم لباس خليفه غُراب شد گريز از توسل به دلايل عادي و طبيعي و حركت به اقامه علتهاي شاعرانه موجب گرديده است كه خاقاني خوان ددان و درندگان را با كاسه سر دشمنان رنگين و الوان سازد تا اميد و نياز ددان برآورد: خوان ددان به كاسه سراعد زآتش شمشير تو طعام برآمد و يا انوري گرگانِ بيابان را آرزومند سر خونريز اسيران ممدوح شمرده و پاسداري شبان را از گوسفندان واجب دانسته است: گرگان سر خونريز اسيران تو دارند واجب شِمُرَد حَزْم شبان پاس غنم ر و فرودسي ممدوح خويش – پهلوان نامدار ايران، رستم – را چماننده چرمه و چراننده كركس توصيف كرده است: چماننده چرمه هنگام گرد چراننده كركس اندر نبرد مطالعه پژوهش در اين ترفندها و انگيزهها و صورتگريها و سحركاريهاي شاعرانه حديثي بس دراز دارد و اين هنرها سخن سرايان ايراني را در تاريخ ادب جهان نامدار و جاويد ساخته است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 116 – 107 بخش پنجم: پژوهش و تصحیح در ادب فارسی مقدمه سرچشمه ادبيات (پس از اسلام) از سده سوم هجري آغاز ميشود. البته اين چشمه زلال از اعماق فرهنگي ميجوشد كه پيشينهاي بس درخشان و شكوهمند دارد. از سده سوم و چهارم است كه ادب فارسي گسترش ويژهاي مييابد و بازار شعر و شاعري رونق ميگيرد. از اين هنگام تا دوره صفويه (اوايل سده دهم) بيشتر اديبان به شاعري ميپرداختند تا نثر نويسي. البته تعداد اندكي نيز ميتوان يافت كه به پژوهشهاي ادبي همت گماشتهاند. اين دوره هفتصد ساله را ميتوان دوره توليدات ادبي بشمار آورد چرا كه در اين سدهها آثار دسته اوّلي در زمينههاي حماسي، غنايي، تعليمي، عرفاني و تاريخي سروده و تأليف شدهاند. برخي از اين منابع و مراجع ادبي عبارتند از: شاهنامه (فردوسي)، حديقه الحقيقه (سنايي) كشف المحجوب (هجويري)، منطق الطير (عطار)، مثنوي (مولوي)، گلستان و بوستان (سعدي)، غزليات (حافظ) و... چون نقد و بررسي و پژوهش بدون منبع و متون دست اوّل بيفايده است، در نتيجه سير پژوهش و مرجع نوسي در تاريخ ادبيات ايران بايد از سده دهم به بعد رونق و شكوفايي بيشتري يافته باشد. چنانچه كتابهاي دورههاي گوناگون ادب را بررسي كنيم به همين نتيجه ميرسيم كه پس از يك دوره كار خلاق و سير صعودي در انواع قالبها و گونههاي ادبي، دوره پژوهش و نقد و... آغاز ميگردد. براي مثال نهضت فرهنگ نويسي، گردآوري امثال و حكم، شرح نوشتن بر ديوانها و تهيه جنگ اشعار از حدود سده دهم گسترش چشمگيري يافته است. ناگفته پيداست كه ورود واژگان عربي، مغولي و اروپايي پس از حمله اقوام همان زبان و يا ارتباط سياسي آنها با ايران شكل گرفته است. پس از ورود صنعت چاپ به ايران و شهر نشين شدن گروههايي از مردم، امكان چاب كتاب و نيز طبقه باسواد و كتابخوان بيشتر شد و همين امر سبب گرديد تا تعداد نويسندگان، پژوهشگران و مترجمان با افزايش جمعيت كشور رو به فزوني گذارد. گونه آموزش ادبيات نيز كه از مكتبي و حوزهاي و به مدرسهاي و دانشگاهي تغيير مكان داد سبب شد تا كتابهاي خاصي مورد نياز قرار گيرد. براي مثال كتابهاي تاريخ ادبيات پيش از قرن نهم ارزش چنداني ندارند و از اين رو كسي نيز به تأليف اينگونه كتابها نپرداخته است. پس با گسترش چاپ و امكان فروش كتاب، خريداران ادب از قشر درباري و اشراف زاده به طبقه متوسط و علاقهمند جامعه تغيير شكل يافتهاند و در اين هنگام اديب مجبور است كه شرح مثنوي يا گلستان را چاپ و منتشر كند و چنانچه بنشيند و خمسهاي چون نظامي بسرايد، خريداري نخواهد داشت. در نتيجه ادبيات هر دورهاي ميبايد با شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي همان دوره تناسباتي داشته باشد. نمودار حاصل از بررسي آثار ادبي نشان ميدهد كه در سدههاي نخستين به شعر توجه بيشتري شده و همچنين كاربرد واژگان عربي و سجع پردازي بسيار اندك و نيز آرايههاي ادبي به شكلي ساده و روشن است. و شاعران بسياري از مضامين طبيعت را (در شعر) طرح كرده و پرورش دادهاند.از سده پنجم دوره تازهاي در ادبيات پيدا ميگردد و از اين هنگام است كه كاربرد واژگان ناموزون و مهجور فارسي اندك ميشود و وزن شعر به ويژه در غزل تنوع بيشتري مييابد. اين دوره تا روي كار آمدن سنايي ادامه مييابد. با ورود اصطلاحات عرفاني و پيدايش نخستين مثنويهاي صوفيانه، قالب غزل نسبت به ديگر قالبها برجستهتر ميگردد. از اين دوره بيان حقايق مذهبي و فكري در ميان سخنوران رونق مييابد و همچنين توجه سخنوران از شعر به گونههاي نثر جلب ميگردد. از قرن ششم توجه اديبان به آرايههاي ادبي بيشتر ميشود و نثر كتابها به تصنع و عبارت پردازي ميگرايد و در ميان گونههاي شعري، قصيده آخرين مراحل رشد و ترقي را در آثار شاعراني چون: خاقاني، انوري و مسعود سعد سپري ميكند. از اوايل سده هفتم، بر اثر حمله مغول، گر چه گونهاي پراكندگي ادبي پيدا شد امّا همين دوره از شكوفاترين دورههاي ادب عرفاني است. زبان به ويژه در غزل مستحكمتر و متون نظم و نثر از اصطلاحات عرفاني سرشار ميگردد و شاعري از دربارها قدم فراتر مينهد. از اين دوره با مهاجرت نويسندگان به هند شاعراني از جمله امير خسرو و حسن دهلوي نامآور ميشوند و برخي نيز چون سيف فرغاني و مولانا در آسياي صغير سُكنا ميگزينند. اگر چه ايران دچار حملهاي سخت گرديده امّا از مثنويهاي حماسي خبري نيست و قالب مثنوي در خدمت نكات عرفاني و گاه پند و اندر قرار ميگيرد. از همين دوره تاريخ و تذكره نويسي رونق بيشتري مييابد و اندك اندك واژگان و اصطلاحات مغولي وارد آثار ادبي ميگردد. در سده هشتم نوآوريهاي ادبي توسط عبيد زاكاني، اوحدي مراغهاي، كمال الدين خجندي، سلمان ساوجي، و به ويژه حافظ به تكامل ميرسد. از پيامدهاي حمله مغول تضعيف روحيه علمي دانشمندان است كه در آثار منثور اين دوره به روشني ديده ميشود. در اواخر اين سده ايران دچار حمله تيمور ميگردد و از اين زمان ادبيات از سير صعودي خود باز ميايستد. در اوايل سده نهم اگر چه شاهرخ تيموري و پسرش بايسنقر زمينهاي مناسب براي اهل ادب و هنر فراهم آوردند امّا بيشتر توجه ايشان به كتابت و استنساخ آثار پيشينيان صرف گشت. با پيدايش خط نستعليق (خط ملّي ايران) خوشنويسي رونق و اعتبار ويژهاي يافت. بسياري از نثر نويسان همچنان به تاريخ نگاري گرايش داشتند. با روي كار آمدن شاه اسماعيل صفوي (در اوايل سده دهم) گونهاي مركزيت ايجاد ميشود. اگر چه شعر به دربار وابسته نيست اما به دليل تمايل صفويه به مذهب تشيع، حماسههاي مذهبي و تاريخي رونق بسزايي مييابد. از همين دوره برخي از شاعران راه ديار هند را در پيش ميگيرند و اين مهاجرت ادبي در سده يازدهم رواج بيشتري مييابد. همين دستهاند كه در شعر، سبك هندي (يا اصفهاني) را پديد ميآورند. اين شاعران تلاش ميكنند تا با خيال پردازي و مضمون سازي، ضعف و سستي آثار اين دوره را جبران كنند. زبان عربي، به دلايل مذهبي، بسيار مورد توجه قرار ميگيرد و از سويي فرهنگ نويسي به كمال ميگرايد. در كنار ادبيات، هنرهاي نگار گري و خوشنويسي رشد چشمگيري دارند و اين روند تا سده يازدهم ادامه مييابد. بر اثر بيكفايتي شاهان صفوي در سال 1135 ق. در ضمن كشتاري بيرحمانه، پايتخت به چنگ محمود افغان افتاد و درسال 1151 ق. با حمله نادر شاره به هند، مركزيت شعراي ايراني ساكن در هند از هم فرو پاشيد. از اواخر سده دوازدهم بر اثر زياده روي شاعران سبك هندي، گويندگاني چون مشتاق اصفهاني، آذر بيگدلي، عاشق اصفهاني، هاتف اصفهاني و... به شيوه سخنوران سدههاي هفتم و هشتم علاقهمند شدند و به اين جهت دوره پس از اين را عصر بازگشت ادبي نام نهادند. در سده سيزدهم اگر چه دربار آغا محمد خان قاجار (ف 1211 ق.) تهي از شاعران مداح بود امّا با روي كار آمدن فتحعلي شاه، شماري شاعر به دربار روي آوردند. اين سده از نظر كيفيت آثار سخنوران، از دورههاي ركود بشمار ميرود و از ميان شاعران بسيار اين دوره، قاآني شيرازي (ق 1270 ق.) و فروغي بسطامي (ف 1274 ق.) نام آورتر از ديگرانند. نثر اين سده كم كم به سوي ساده نويسي گرايش مييابد. در سده چهاردهم روابط ايرانيان با فرهنگ و انديشههاي اروپاييان بيشتر ميشود. به اين جهت و نيز به دليل آغاز نهضت ترجمه است كه واژگان و اصطلاحات بسياري وارد زبان فارسي ميشود. انقلاب مشروطه زمينه ساز گونههايي از شعر سياسي، انتقادي، وطن پرستانه و... ميگردد. شاعراني چون ايرج ميرزا، عارف قزويني و اشرف الدين حسيني (نسيم شمال) زمينهاي مناسب براي انقلابي ادبي را فراهم ساختند تا اينكه زمزمه شعر نو (امروز) با قلم برخي از سرايندگان جان گرفت و به ظهور نيما يوشيج (ف 1338 ش.) پيوست. ناگفته پيداست كه سخنوران از پيروي پيشينيان و نيز قالبهاي كهن خسته و دلزده شده و همراه با انقلاب مشروطه، دست به انقلابي گسترده زدند. در همين سده، نمايشنامه نويسي و داستان نويسي به گونههاي ادبي فارسي راه مييابد. نمايشنامه نويسي در ايران با ترجمه آثار مولير (فرانسوي) آغاز ميشود و از پيشروان آن فتحعلي آخوندزاده (و 1228 ق.) و ميرزا آقا تبريزي هستند. داستان نويسي هم با نوشته كساني چون زين العابدين مراغهاي (و 1255 ق.) آغاز ميشود و سپس با آثار نويسندگاني چون: سيد محمد علي جمالزاده، صادق هدايت، بزرگ علوي، صادق چوبك، جلال آل احمد و... به شكلي جدي پيگيري ميشود. بايد ياد آور شد كه ترجمه آثار نمايشي و داستاني نيز در اين دوره رشد چشمگيري داشته است. در گيرودار انقلاب مشروطه، بجز قالبها و انواع ادبي جديد، گرايش به پژوهشهاي ادبي نيز رشد و تحول ويژهاي يافت. يكي از اين گرايشها، فرهنگ نويسي است كه البته داراي پيشينهاي طولاني است. دو ديگر مقابله و تصحيح انتقادي متون است. در اينجا به اختصار به هر يك اشارهاي داريم. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 118 ـ 116
فرهنگ نويسي از جمله كتابهاي مرجع هر زبان، فرهنگهاي واژگان و اصطلاحات آن است. نخستين فرهنگ زبان فارسي لغت فُرس اسدي توسي (ف 465 ق.) است. پس از حمله مغول نيز محمد بن هندو شاه نخجواني، فرهنگ صُحاح الفُرس را در سال 728 ق. تأليف ميكند. در سدههاي بعد هم، كم و بيش، فرهنگهاي ديگري گرد آوري و تدوين ميگردد تا اينكه در سده يازدهم كه عصر بلوغ و تكامل فرهنگ نويسي خوانده ميشود، دو فرهنگ ارزشمند تأليف ميگردد: فرهنگ جهانگيري (در سال 1017 ق.) اثر جمال الدين حسين انجوي شيرازي و فرهنگ برهان قاطع (در سال 1062 ق.) اثر محمد حسين بن خلف تبريزي. در دوره بازگشت ادبي، فرهنگ نويسان هند بر خلاف ايرانيان كار خويش را ادامه داده و آثار گرانبهايي تدوين كردند كه برجستهترين آنها عبارتند از: ـ سراج اللغات، سراج الدين علي خان (در سال 1147 ق.) ـ بهار عجم، لاله تيك چند بهار (در 1182 ق.) ـ غياث اللغات، غياث الدين محمد رامپوري (در سال 1242 ق.) ـ آنندراج، محمد پادشاه (در 1306 ق.) ـ فرهنگ نظام، سيد محمد علي داعي الاسلام (در 1346 ق.) در سالهاي پاياني سده چهاردهم شمسي، علي اكبر دهخدا (1297 ق. ـ 1334 ش.) تأليف فرهنگ ارزشمندي را با عنوان لغت نامه آغاز كرد كه براي تهيه آن، سه ميليون فيش گرد آوري شد. پس از دهخدا، بترتيب دكتر محمد معين (تا آذر ماه 1345 ش.) و دكتر سيد جعفر شهيدي (تا كنون) عهدهدار تكميل آن شدند. از ديگر فرهنگهاي برجسته معاصر، نخست فرهنگ فارسي است كه در شش جلد با تلاش دكتر محمد معين بر اساس بنيانهاي علمي و زبانشناسي طرح ريزي شده است و ديگر فرهنگ عميد كه با كوشش حسن عميد در حجم و اندازههاي گوناگون به چاپ رسيده است. گونه ديگري از فرهنگهاي فارسي، فرهنگهاي تخصصياند كه درباره آثار يا دورههاي ادبي نوشته ميشوند و نمونههايي از آنها در اين مقاله ذكر شده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 118
مقابله وتصحیح انتقادی متون 1- مقدمه در اين روش پس از آنكه متن مورد نظر از چند نسخه خطي كهن و معتبر مقابله و مقايسه شد، اختلاف نسخهها (نسخه بدلها) را در پاورقي يا پايان كتاب ذكر ميكنند و بر اين اساس، خواننده همه نسخههاي مورد استفاده را پيش رو دارد و ميتواند در برخي موارد با پژوهشگر متن هم نظر نباشد؛ يعني يكي از نسخه بدلها را كه در متن اصلي درج نشده است و در شمار اختلاف نسخهها آمده را درستتر بداند و بر گزيند. پژوهشگران ايراني، اين روش را از مستشرقان آموختند و در اين راه آنقدر پيش رفتهاند كه دقت علمي ايشان، گاهي فراتر از آثار مستشرقان گام زده است. يكي از پيشروان تصحيح انتقادي رينولد الّين نيكلسون (1944 ـ 1868 م.) انگليسي است. وي پس از تصحيح متن مثنوي، در طي بيست سال كوشش، ترجمه منثور منثوي را همراه با شرح و تفسير مفصلي در هشت جلد (از سال 1925 تا 1940 م.) چاپ و منتشر كرد. همچنين تذكره الاولياي عطار را در دو جلد در سالهاي 1905 تا 1907 م. تصحيح و منتشر كرد. بجز وي، بسياري از مستشرقان با صرف عمر خود سبب گسترش و شناخت ادب فارسي در جهان شدند. از جمله متوني كه نياز به تصحيح انتقادي داشته، شاهنامه فردوسي است. براي نخستين بار"م. لامسدن"در سال 1811 م. بر اساس بيست نسخه اين متن را پژوهيد كه تنها جلد نخست آن در كلكته چاپ و منتشر شد. سپس"ترنر ماكان"، در سال 1829 م. بر اساس هفده نسخه، متن را تصحيح و در كلكته منتشر كرد. پس از وي"ژول مول"با استفاده از سي نسخه در سال 1826 م. كار خود را آغاز كرد و در سال 1876 م. پس از چاپ شش جلد آن، از اين جهان رخت بر بست، جلد هفتم (آخر) نيز دو سال بعد به چاپ رسيد. از بهترين تصحيحهاي انتقادي شاهنامه چاپ مسكوست كه زير نظر"ي. ا. برتلس"بر اساس پنج نسخه انجام پذيرفت. در سالهاي اخير نهضت تصحيح انتقادي پي گرفته شده و در بسياري از آثار نظم و نثر خصوصاً ديوان حافظ به كار بسته شده است. اينك گزيدهاي از كتابشناسي پژوهشها، تصحيح و ترجمههاي ادبي از نظر خوانندگان ارجمند ميگذرد، لازم به يادآوري است براي شناسايي آثاري كه چاپ اوّل آنها پس از انقلاب اسلامي منتشر شده، خط تيرهاي در زير سال نشر آنها كشيده شده است. بر اين اساس ميتوان داوري كرد كه در زمينههاي: آثار منظوم، پژوهشها و نقدهاي ادبي، ترجمه، گزيدهها و شرحهاي ادبي، پژوهشهاي ادبيات داستاني، نمايشي و شعر امروز در طي بيست سال گذشته، با وجود مشكلات بسيار، رشد كمّي و كيفي تحقيقات ادب فارسي سيري صعودي يافته است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 119 ـ 118
2- آثار منظوم - ديوان منوچهري دامغاني (بر اساس بيش از 20 نسخه)، سيد محمد دبير سياقي، زوار، 1375 ش.، 414 ص. - ديوان فرخي سيستاني، سيد محمد دبير سياقي، زوار، 1371 ش.، 519 ص. - ديوان حافظ، محمد قزويني و قاسم غني، (مقابله و كشف الابيات از رحيم ذوالنور) زوار، 1365 ش.، 680 ص. - ديوان سيف فرغاني (بر اساس 2 نسخه)، ذبيح الله صفا، فردوسي، 1364 ش.، 872 ص. - ديوان ظهير فاريابي، هاشم رضي، كاوه، بيتا، 335 ص. - ديوان خاقاني شرواني، ضياء الدين سجادي، زوار، 1368 ش.، 1085 ص. - ديوان انوري، محمد تقي مدرس رضوي، علمي و فرهنگي، 1372 ش.، 2 ج. - ديوان سيد حسن غزنوي، محمد تقي مدرس رضوي، اساطير، 1362 ش.، 463 ص. - حديقه الحقيقه و شريعه الطريقه، محمد تقي مدرس رضوي، دانشگاه تهران، 1374 ش.، 875 ص. - ديوان سنايي غزنوي، محمد تقي مدرس رضوي، سنايي، بيتا، 1227 ص. - ديوان عطار، تقي تفضّلي، علمي و فرهنگي، 1368 ش.، 924 ص. - ديوان امير شاهي سبزواري (بر اساس 7 نسخه)، سعيد حميديان، ابن سينا، 1348 ش.، 111 ص. - ديوان همام تبريزي، رشيد عيوضي، صدوق، 1370 ش.، 318 ص. - ديوان عمعق بخاري، سعيد نفيسي، فروغي، 1339 ش.، 227 ص. - ديوان حكيم عسجدي مروزي، طاهري شهاب، ابن سينا، 1348 ش.، 66 ص. - ديوان نظيري نيشابوري، مظاهر مصفا، امير كبير و زوّار، 1340 ش، 750 ص. - ترانههاي خيام، صادق هدايت، كتابهاي پرستو، 1353 ش. 112 ص. - رباعيات خيام (طربخانه)، يار احمد بن حسين رشيدي تبريزي (ف 867 ق.)، جلال الدين همايي، نشر هما، 1367 ش.، 276 ص. - ديوان محمد قلي سليم تهراني، رحيم رضا، ابن سينا، 1349 ش.، 637 ص. - منطق الطير عطار نيشابوري، سيد صادق گوهرين، علمي و فرهنگي، 1370 ش.، 445 ص. - ديوان حكيم نزاري قهستاني (بر اساس 10 نسخه)، مظاهر مصفا، علمي، 1371 ش.، 2 ج. - بوستان سعدي، غلامحسين يوسفي، خوارزمي، 1359 ش.، 618 ص. - مثنوي مولوي (بر اساس 4 نسخه)، محمد استعلامي، زوار، 1369 ش.، 6 ج. - ديوان ابوطالب كليم همداني، محمد قهرمان، آستان قدس رضوي، 1369 ش.، 751 ص. - ديوان فروغي بسطامي (بر اساس 10 نسخه)، حميد رضا قليچ خاني، روزنه، 1376 ش.، 358 ص. - ديوان نرگسي ابهري (براساس 5نسخه)، حميد رضا قليچ خاني، روزنه، 1376 ش.، 156 ص. - ديوان حافظ (بر اساس 14 نسخه)، پرويز ناتل خانلري، خوارزمي، 1362 ش.، 2 ج. - حافظ (بر اساس 31 نسخه)، سايه (هوشنگ ابتهاج)، هوش و ابتكار، 1373 ش.، 716 ص. - غزليات حافظ (بر اساس 43 نسخه)، سليم نيساري، ناشر مؤلف، 1371 ش.، 434 ص. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 120 ـ 119
3- آثار منثور - المعجم في معايير اشعار العجم (شمس قيس رازي)، محمد قزويني و مدرس رضوي، دانشگاه تهران، [ 1336 ش ]، 509 ص. - ترجمه كليله و دمنه (نصر الله منشي)، مجتبي مينوي، امير كبير، 1370 ش.، 451 ص. - ترجمان البلاغه (محمد بن عمر الرادوياني)، احمد آتش، اساطير، 1363 ش.، 263 ص. - تذكره مجالس النفائس (امير عليشير نوايي)، علي اصغر حكمت، منوچهري، 1363 ش.، 468 ص. - تذكره تحفه سامي (سام ميرزا صفوي)، ركن الدين همايون فرخ، كتب ايران، بيتا، 438 ص. - تذكره ميخانه (عبدالنبي فخر الزماني قزويني)، احمد گلچين معاني، اقبال، 1363 ش.، 999 ص. - التفهيم لاوائل صناعه التنجيم (ابوريحان بيروني)، جلال الدين همايي، هما، 1367 ش.، 740 ص. - سفر نامه ناصر خسرو، سيد محمد دبير سياقي، زوار، 1373 ش.، 2 ج. - فرج بعد از شدت (حسين بن اسعد دهستاني)، اسماعيل حاكمي، اطلاعات،1363 ش.، 3 ج. - مرصاد العباد (نجم رازي)، محمد امين رياحي، علمي و فرهنگي، 1365 ش.، 798 ص. - تاريخ بيهقي، قاسم غني و علي اكبر فياض، { 1324 ش.} 764 ص. - اخلاق ناصري (خواجه نصير الدين توسي)، مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، خوارزمي، 1369 ش.، 619 ص. - ترجمه رساله قشيريه، بديع الزمان فروزانفر، علمي و فرهنگي، 1374 ش.، 835 ص. - فيه ما فيه (مولانا) بديع الزمان فروزانفر، امير كبير، 1369 ش.، 385 ص. - كشف الاسرار وعده الابرار (ميبدي)، علي اصغر حكمت، امير كبير، 1371 ش.، 10 ج. - داراب نامه (طرسوسي)، ذبيح الله صفا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1346 ش.، 2 ج. - قابوس نامه، غلامحسين يوسفي، علمي و فرهنگي، 1368 ش.، 609 ص. - اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابيسعيد، محمد رضا شفيعي كدكني، آگاه، 1366 ش.، 2 ج. - بهارستان جامي، اسماعيل حاكمي، اطلاعات، 1371 ش.، 179 ص. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 121 ـ 120
4- گردآوري و بررسي امثال و حكم - امثال و حكم، علي اكبر دهخدا، امير كبير، 1370، 4 ج. - مجمع الامثال (محمد علي هبله رودي)،, ويراسته صادق كيا، اداره فرهنگ عامه، 1344 ش.، 309 ص. - مثلها و اصطلاحات گيل و ديلم، محمود پاينده، بنياد فرهنگ ايران، 1352 ش.، 302 ص. - فرهنگ لغات عاميانه، محمد علي جمال زاده، به كوشش محمد جعفر محجوب، فرهنگ ايران، 1341 ش. - فرهنگ عوام (يا تفسير امثال و اصطلاحات زبان پارسي)، امير قلي اميني، علمي، 1371 ش.، 693 ص. - ريشههاي تاريخي امثال و حكم، مهدي پرتوي آملي، سنايي، 1374 ش.، 2 ج. - كاوشي در امثال و حكم فارسي، سيد يحيي برقعي، قم، 1364 ش.، 606 ص. - ارسال المثل (در مثنوي مولانا)، عليرضا منصور مؤيد، سروش، 1365 ش.، 149 ص. - مثلها و حكمتها (در آثار شاعران قرن سوم تا يازدهم ق.) رحيم عفيفي 1371 ش.، 898 ص. - قند و نمك (ضرب المثلهاي تهراني به زبان محاوره)، جعفر شهري، اسماعيليان، 1370 ش.، 818 ص. - تمثيل و مثل، احمد وكيليان، سروش، 1368 ش.، 230 ص. - ده هزار مثل فارسي (و بيست و پنج هزار معادل آنها)، ابراهيم شكور زاده، آستان قدس رضوي، 1372 ش.، 872 ص. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 121
5- پژوهشها و نقدهاي ادبي - سبك خراساني در شعر فارسي، محمد جعفر محجوب، فردوس، بيتا، 737 ص. - تحقيق در احوال و آثار و افكار و اشعار ايرج ميرزا و خاندان و نياكان او، محمد جعفر محجوب، بيتا، 1353 ش.، 322 ص. - فن نثر در ادب پارسي، حسين خطيبي، زوار، 1366 ش.، 637 ص. - وزن شعر فارسي، پرويز ناتل خانلري، بنياد فرهنگ ايران، 1354 ش.، 303 ص. - صور خيال در شعر فارسي، محمد رضا شفيعي كدكني، آگاه، 1370 ش.، 732 ص. - موسيقي شعر، محمد رضا شفيعي كدكني، آگاه، 1370 ش.، 679 ص. - مكتب حافظ (يا مقدمه بر حافظ شناسي)، منوچهر مرتضوي، ستوده، 1370 ش.، 551 ص. - مأخذ قصص و تمثيلات مثنوي، بديع الزمان فروزانفر، امير كبير، 1370 ش.، 265 ص. - مكتب وقوع در شعر فارسي، احمد گلچين معاني، دانشگاه فردوسي مشهد، 1374 ش.، 671 ص. - از صبا تا نيما، يحيي آرين پور، زوار، 1372 ش.، 2 ج. - دستور زبان فارسي (كتاب حدود اضافه و ربط)، خليل خطيب رهبر، سعدي، 1376 ش.، 533 ص. - سبك شناسي (تاريخ تطور نثر فارسي)، محمد تقي بهار، 1369 ش.، 3 ج. - دمي با خيام، علي دشتي، اساطير، 1364 ش.، 379 ص. - ديداري با اهل قلم (درباره بيست كتاب نثر فارسي)، غلامحسين يوسفي، علمي، 1367 ش.، 2 ج. - با كاروان حله، عبدالحسين زرين كوب، علمي، 1374 ش، 475 ص. - نقد ادبي، عبدالحسين زرين كوب، امير كبير، 1369 ش.، 2 ج - جستجو در تصوّف ايران، عبدالحسين زرين كوب، امير كبير، 1369 ش.، 446 ص. - توصيف ساختمان دستوري زبان فارسي، محمد رضا باطني، امير كبير، 1370 ش.، 193 ص. - حماسه سرايي در ايران، ذبيح الله صفا، امير كبير، 1369 ش.، 675 ص. - فنون و صنايع ادبي، جلال الدين همايي، نشر هما، 1368 ش.، 424 ص. - هنجار گفتار (در فن معاني و بيان و بديع فارسي)، سيد نصر الله تقوي، فرهنگسراي اصفهان، 1363 ش.، 344 ص. - فرخي سيستاني (بحثي در شرح احوال و روزگار و شعر او)، غلامحسين يوسفي، علمي، 1373 ش.، 681 ص. - برهان قاطع، محمد معين، امير كبير، 1362 ش.، 4 ج و 1 ج تعليقات. - انديشههاي نظامي گنجهاي، بهروز ثروتيان، آيدين، 1376 ش.، 442 ص. - از نيما تا روزگار ما، يحيي آرين پور، زوار، 1374 ش.، 638 ص. - تاريخ زبان فارسي، پرويز ناتل خانلري، نشر نو، 1365 ش.، 3 ج. - از رنگ گل تا رنج خار (شكل شناسي قصههاي شاهنامه)، قدمعلي سرّامي، علمي و فرهنگي، 1368 ش.، 1087ص. - سروسايه فكن (درباره فردوسي و شاهنامه)، محمد علي اسلامي ندوشن، يزدان، 1368، 157 ص. - درآمدي بر انديشه و هنر فردوسي، سعيد حميديان، نشر مركز، 1372 ش.، 466 ص. - گل رنجهاي كهن (بر گزيده مقالات درباره شاهنامه فردوسي)، جلال خالقي مطلق، نشر مركز، 1372 ش.، 444 ص. - حكايتهاي حيوانات (در ادب فارسي تا قرن دهم)، محمد تقوي، روزنه، 1376 ش.، 417 ص. - نقيضه و نقيضه سازان، مهدي اخوان ثالث، زمستان 1374 ش.، 208 ص. - دستور زبان فارسي امروز، غلامرضا ارژنگ، قطره، 1374 ش.، 176 ص. - واژههاي ايراني در زبان انگليسي، محمد علي سجاديه، بنياد نيشابور، 1364 ش.، 244 ص. - دنباله جستجو در تصوف ايران، عبدالحسين زرين كوب، امير كبير، 1360. ش.، 412 ص. - مضامين مشترك در ادب فارسي و عربي، سيد محمد دامادي، دانشگاه تهران، 1370 ش.، 433 ص. - نقد و تصحيح متون، نجيب مايل هروي، آستان قدس رضوي، 1369 ش.، 504 ص. - مرجع شناسي و روش تحقيق در ادبيات فارسي، غلامرضا ستوده، سمت، 1371 ش.، 570 ص. - بررسي منشأ وزن شعر فارسي، تقي وحيديان كاميار، آستان قدس رضوي، 1370 ش.، 157 ص. - نگاهي تازه به بديع، سيروس شميسا، فردوس، 1367 ش، 146 ص. - معاني، سيروس شميسا، ميترا، 1372 ش.، 201 ص. - بحثي پيرامون زحاف رايج در شعر فارسي، رضا عبداللهي، امير كبير، 1363 ش.، 130 ص. - مرثيه سرايي در ادبيات فارسي (تا قرن هشتم)، نصر الله امامي، جهاد دانشگاهي اهواز، 1369 ش.، 488 ص. - منظومههاي فارسي (قرن نهم تا دوازدهم)، محمد علي خزانه دارلو، روزنه، 1375، 699 ص. - گزيدهاي از تأثير قرآن بر نظم فارسي، سيد عبدالحميد حيرت سجادي، امير كبير، 1371، 1060 ص. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 123 ـ 121
6- فرهنگها و تذكرههاي ادبي - لغت نامه، علي اكبر دهخدا، دانشگاه تهران، 1372 ش.، 14 ج. - فرهنگ فارسي، محمد معين، امير كبير، 1371 ش.، 6 ج. - فرهنگ سخنوران، ع. خيام پور (تاهباززاده)، طلايه، 1368 ش.، 2 ج. - فرهنگ كنايات، منصور ثروت، سخن، 1375 ش.، 518 ص. - فرهنگ اصطلاحات ديواني دوران مغول، شميس شريك امين، فرهنگستان ادب و هنر ايران، 1357 ش.، 209 ص. - فرهنگ اصطلاحات ديواني (دوره غزنوي و سلجوقي)، حسن انوري، سخن و طهوري، 1373 ش.، 321 ص. - واژه نامك (درباره واژههاي دشوار شاهنامه)، عبدالحسين نوشين، بنياد فرهنگ ايران، بيتا، 357 ص. - فرهنگ لغات و تعبيرات مثنوي، صادق گوهرين، زوار، 1362 ش.، 9 ج. - فرهنگ اشعار صائب، احمد گلچين معاني، امير كبير، 1373 ش.، 2 ج. - فرهنگ نوادر لغات و تركيبات و تعبيرات آثار عطار نيشابوري، رضا اشرف زاده، آستان قدس رضوي، 1367 ش.، 622 ص. - فرهنگ اساطير و اشارت داستاني در ادبيات فارسي، محمد جعفر ياحقي، سروش، 1369 ش.، 471 ص. - فرهنگ تلميحات و اشارات اساطيري، داستاني،تاريخي، مذهبي در ادبيات فارسي، سيروي شميسا، فردوس 1366 ش.،651ص. - فرهنگ واژههاي دخيل اروپايي در فارسي، رضا زمرديان، آستان قدس رضوي، 1373 ش.، 332 ص. - فرهنگ عبارتهاي عربي در شعر فارسي (تاجامي)، محمد رضا عادل، امير كبير، 1375 ش.، 2 ج. - فرهنگ واژههاي فارسي سره براي واژههاي عربي در فارسي معاصر، فريده رازي، نشر مركز، 1366 ش.، 272 ص. - غلط ننويسيم (فرهنگ دشواريهاي زبان فارسي)، ابوالحسن نجفي، مركز نشر دانشگاهي، 1370 ش.، 466 ص. - سخن و سخنوران، بديع الزمان فروزانفر، خوارزمي، 1368 ش.، 713 ص. - تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح الله صفا، فردوس، 1367 ش.، 5 ج. - كاروان هند، احمد گلچين معاني، آستان قدس رضوي، 1369 ش.، 2 ج. - تذكره پيمانه (در ذكر ساقينامهها و احوال و آثار ساقينامه سرايان)، دانشگاه مشهد، 1359 ش.، 621 ص. - فرهنگنامه شعري، رحيم عفيفي، سروش،1372 ش.، 3 ج. - فرهنگ لغات و تعبيرات ديوان خاقاني شرواني، سيد ضياء الدين سجادي، زوار، 1374 ش.، 2 ج. - فرهنگ فارسي عميد (متوسط)، حسن عميد، امير كبير، 1363 ش.، 1254 ص. - تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، احمد تفضلي، سخن 1376 ش.، 452 ص. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 124 ـ 123
7- ترجمه (پژوهشهاي ادبي) - تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ترجمه صادق رضا زاده شفق، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356 ش.، 361 ص. - فردوسي و حماسه ملّي، هانري ماسه، ترجمه مهدي روشن ضمير، دانشگاه تبريز، 1375 ش.، 371 ص. - دستور زبان فارسي ميانه، و. س. راستار گويوا، ترجمه ولي الله شادان، بنياد فرهنگ ايران، 1347 ش.، 250 ص. - تذكره مجمع الخواص (صادقي كتابدار)، ترجمه عبدالرسول خيامپور (تاهباززاده)، تبريز، 1327 ش.، 327 ص. - تصوف و ادبيات تصوف، يوگني ادواردويچ برتلس، ترجمه سيروس ايزدي، امير كبير، 1376 ش.، 732 ص. - سرچشمههاي داستان كوتاه فارسي، كريستف بالايي و ميشل كويي پرس، ترجمه احمد كريمي حكاك، پاپيروس، 1366 ش.، 277 ص. - فرهنگ كوچك زبان پهلوي، د. ن. مكنزي، ترجمه مهشيد ميرفخرايي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1373 ش. 428 ص. - ادبيات ايران در زمان سلجوقيان و مغولان، يان ريپكا، ترجمه يعقوب آژند، گستره، 1364 ش.، 177 ص. - تحقيق درباره سعدي، هانري ماسه، ترجمه غلامحسين يوسفي و محمد حسن مهدوي اردبيلي، توس، 1363 ش.، 442 ص. - بررسي انتقادي رباعيات خيام، آرتور كريستن سن، ترجمه فريدون بدرهاي، توس، 1374 ش.، 232 ص. - اسرار البلاغه، عبدالقاهر جرجاني، ترجمه جليل تجليل، دانشگاه تهران، 1361 ش.، 301 ص. - روش تحقيق انتقادي متون، برگشتسرا و عبدالسلام هارون، ترجمه و تأليف جمال الدين شيرازيان، لك لك، 1370 ش.، 242 ص. - شكوه شمس (سيري در آثار و افكار مولانا)، آن ماري شيمل، ترجمه حسن لاهوتي، علمي و فرهنگي، 1367 ش.، 885 ص. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 124
8- گزيدهها و شرحهاي ادبي ا- سّرني (نقد و شرح تحليلي و تطبيقي مثنوي)، عبدالحسين زرين كوب، علمي، 1368 ش.، 2 ج. - گزيده غزليات شمس، محمد رضا شفيعي كدكني، كتابهاي جيبي، 1370 ش.، 631 ص. - شرح مثنوي شريف، بديع الزمان فروزانفر، علمي و فرهنگي، 1375 ش.، 3 ج. - شرح مثنوي شريف، سيد جعفر شهيدي، علمي و فرهنگي، 1372 تا 1376 ش. 3 ج. - احوال و آثار و شرح مخزن الاسرار نظامي گنجوي، برات زنجاني، 1367 ش، 550 ص. - گلستان سعدي، غلامحسين يوسفي، خوارزمي، 1368 ش.، 815 ص. - تازيانههاي سلوك (نقد و تحليل چند قصيده از حكيم سنايي)، محمد رضا شفيعي كدكني، آگاه، 1372 ش.، 544 ص. - رخسار صبح (گزارش چامهاي از خاقاني شرواني)، مير جلال الدين كزّازي، نشر مركز، 1368 ش.، 631 ص. - حافظ نامه، بهاء الدين خرمشاهي، علمي و فرهنگي و سروش، 1366 ش.، 2 ج. - عراقي نامه، سيد حميد طبيبيان، روزنه، 1374 ش.، 366 ص. - پارسا و ترسا (گزارشي از داستان شيخ صنعان در منطق الطير عطار)، مير جلال الدين كزّازي، دانشگاه علامه طباطبايي، 1376 ش.، 206 ص. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 125 ـ 124
9- پژوهشهاي ادبيات داستاني، نمايشي و شعر امروز ا- هنر داستان نويسي، ابراهيم يونسي، امير كبير، 1351 ش.، 520 ص. - قصه نويسي، رضا براهني، نشر نو، 1362 ش.، 741 ص. - شعر بيدروغ شعر بينقاب، عبدالحسين زرين كوب، علمي، 1372 ش.، 351 ص. - نويسندگان پيشرو ايران (از مشروطيت تا 1350 ش.)، محمد علي سپانلو، نگاه 1366 ش.، 310 ص. - بدايع و بدعتها و عطا و لقاي نيما يوشيج، مهدي اخوان ثالث، بزرگمهر، 1369 ش.، 668 ص. - ادوار شعر فارسي (از مشروطيت تا سقوط سلطنت)، محمد رضا شفيعي كدكني، توس، 1359 ش.، 187 ص. - شعر امروز، ساعد باقري و محمد رضا محمدي نيكو، الهدي، 1372 ش.، 590 ص. - عناصر داستان، جمال مير صادقي، شفا، 1364 ش.، 499 ص. - واژگان ادبيات داستاني، محسن سليماني، آموزش انقلاب اسلامي، 1372 ش.، 317 ص. - انديشه و هنر در شعر نيما، بهروز ثروتيان، نگاه، 1375 ش.، 334 ص. - داستان و نقد داستان، احمد گلشيري، نگاه، 1370 ش.، 2 ج. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 125 بخش ششم: فرهنگستان زبان و ادب فارسی هر زباني با گذشت روزگار و بر اثر رابطه با ديگر فرهنگها، دچار دگرگونيها و ورود واژگان و اصطلاحات بيگانه ميگردد. بر اساس شواهد، زبان فارسي حتي در دورههاي پيش از اسلام نيز از زبانهايي چون: بابلي، يوناني، سرياني و آرامي واژگاني را وام گرفته است. پس از مسلمان شدن ايرانيان، بر اثر ارتباط تنگاتنگ ايرانيان و اعراب، ورود واژگان و تركيبات عربي آهنگ تندتري يافت. اين امر از سدههاي نخستين اندك اندك آغاز شد و از سدههاي ششم و هفتم، غير قابل كنترل و بيش از اندازه شد. تا جايي كه فهم برخي از آثار اين دورهها حتي براي دانشجوي امروزي ادبيات، دشوار و خسته كننده است. فردوسي از جمله سخنوراني است كه در كاربرد واژههاي فارسي سره پيشرو و تلاشگر است و چنانچه ميبينيم، شمار واژههاي عربي در همه شاهنامه، از صد بيشتر نيست. البته در تاريخ ادبيات ايران، بسياري نيز بجاي افراط (در كاربرد كلمان بيگانه) راه تفريط (در كاربرد كلمات فارسي) را پي گرفتهاند و ادعا كردهاند كه در تمام آثارشان حتي يك واژه تازي ديده نميشود. در نتيجه بجاي كاربرد برخي از لغات و اصطلاحات بيگانه كه رايج و داراي شناسنامه ايرانياند، به واژه سازي دست زده و يا با كمك لغت نامهها از واژگان مهجور و نامأنوس فارسي استفاده كردهاند. ناگفته پيداست كه خطر هجوم واژگان بيگانه و حتي تخريب دستور زبان فارسي در سده اخير بسيار مهمتر از دورههاي پيشين است چرا كه ايران بر اثر امور سياسي، اقتصادي، فرهنگي و بويژه ترجمه آثار با تمام كشورها ارتباط يافته است و ديگر اينكه در گذشته، ايران خود قطب و پايگاه علم و ادب و هنر بوده و ديگر ملتها تحت تأثيرش قرار ميگرفتند و از اين رو كمتر مورد آسيب زبانهاي ديگر بوده است. از اسفند ماه 1311 ش. در دارالمعلمين عالي انجمنهايي از جمله: رياضي، فيزيك، شيمي، فلسفه و ادبيات تشكيل يافت. از سوي دكتر عيسي صديق ـ سرپرست اين مجموعه ـ استادي براي نظارت و راهنمايي در هر جلسه حاضر ميشد. اين انجمن تا سال 1319 ش. فعال بود و نزديك به سه هزار واژه را پس از بحث و بررسي، تصويب، طبقه بندي و ثبت كرد كه از آن ميان چهارصد واژه به كتابهاي درسي دبيرستان و دانشگاه وارد شدند و به كار رفتند. در سال 1311 ش. وزارت فرهنگ نيز بر آن شد كه انجمنهايي را با حضور صاحبنظران و انديشمندان رشتههاي گوناگون راه اندازي كند. در نخستين انجمن كه آكادمي طب بود، نام فرهنگستان در برابر آكامي پذيرفته و تصويب شد. برخي از وظايف فرهنگستان طب عبارت بود از:"ترجمه و تأليف كتابهاي طبي درسي و غير درسي، تهيه فرهنگ طبي و دواسازي و جمعآوري لغات طبي، وضع لغتهاي طبي و اصطلاحات لازم كه در زبان فارسي نيست."البته از ميان وظايف بر شمرده، تنها واژهسازي و معادل سازي مورد نظر قرار گرفت. در سال 1313 ش. رضا شاه به تركيه سفر كرد و با ديدن اقدامات تركها در تصفيه زبان، حس بينيازي از بيگانگان و شوق آساني زبان در او قويتر شد. پس"حسب الامر"فوراً و پيش از پايان سال، كميسيوني در وزارت جنگ تشكيل يافت و براي اصطلاحات نظامي و غيره، معادلهايي برگزيد و مقامات نظامي آنها را تصويب كردند. براي از ميان بردن اين گونه اقدامات شتابزده و متعصبانه بود كه محمد علي فروغي (ذكاء الملك) ـ نخست وزير ـ طرح خردمندانهاي را به شاه پيشنهاد كرد. وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه دست به كار شد و اساسنامهاي را در 16 ماده تهيه كرد و به تصويب هيأت وزيران رساند. بر اين اساس در 29/2/1314 ش. فرمان تشكيل فرهنگستان ايران صادر شد. نخستين جلسه به رياست فروغي و با حضور 24 عضو پيوسته، در دوازدهم خرداد در مدرسه عالي حقوق تشكيل يافت. اين فرهنگستان تا شهريور ماه 1320 ش. به مدت شش سال برقرار بود. وظايف فرهنگستان (بر اساس اساسنامه) عبارت بود از:"ترتيب فرهنگ بقصد رد يا قبول لغات و اصطلاحات در زبان فارسي، اختيار الفاظ و اصطلاحات در هر رشته از رشتههاي زندگاني با سعي در اين كه حتي الامكان فارسي باشد، پيراستن زبان فارسي از الفاظ نامتناسب خارجي، تهيه دستور زبان و استخراج و تعيين قواعد براي وضع لغات فارسي و اخذ يا رد لغات خارجي، جمعآوري لغات و اصطلاحات پيشهوران و صنعتگران، جمعآوري الفاظ و اصطلاحات از كتب قديم، جمعآوري لغات و اصطلاحات و اشعار و امثال و قصص و نوادر و ترانهها و آهنگهاي ولايتي، جستجو و شناساندن كتب قديم و تشويق به طبع و نشر آنها، هدايت افكار به حقيقت ادبيات و چگونگي نظم و نثر و اختيار آنچه از ادبيات گذشته پسنديده است و رد آنچه منحرف ميباشد و راهنمايي براي آينده، تشويق شعرا و نويسندگان در ايجاد شاهكارهاي ادبي، تشويق دانشمندان تأليف و ترجمه كتب سودمند به فارسي فصيح و مأنوس، مطالعه در اصلاح خط فارسي". چنانكه ميبينيم از ميان همه اين وظايف، تنها واژهسازي و معادل گزيني رونق داشته و ديگر وظيفهها ناديده انگاشته شده است. با تأسيس نامه فرهنگستان (در اوايل 1322 ش.) تلاش فرهنگستان براي چند سال جنبه ادبي و تحقيقي يافت. واژههايي كه از خرداد ماه 1314 تا پايان اسفند ماه 1319 ش. در فرهنگستان پذيرفته شدند، در مجموعهاي چاپ و منتشر شد. در تاريخ 5/5/1347 ش. فرمان تأسيس بنياد شاهنشاهي فرهنگستانهاي ايران صادر شد و نخستين شوراي فرهنگستان دوم، به رياست دكتر صادق كيا در 23/8/1349 تشكيل شد. در اين دوره تازه بجز معادل سازي، تلاشهايي براي بررسي گويشهاي گوناگون و نيز تهيه واژهنامههاي بسامدي متون كهن فارسي صورت گرفت. در اين دوره مجموعههايي درباره واژههاي تخصصي علوم و فنون با عنوان"پيشنهاد شما چيست"تهيه ميشد كه پس از انتشارات آن، مدت زماني را به ارسال نظرات و پيشنهادهاي علاقهمندان اختصاص ميدادند. پس از شكل گيري جمهوري اسلامي، سومين فرهنگستان ايران پيريزي شد. شوراي عالي انقلاب فرهنگي در جلسات 26/10/1368 و 24/11/1368 اساسنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسي را تصويب كرد. نخستين جلسه فرهنگستان در 26/6/1369 تشكيل شد و در 28/3/1370 آقاي دكتر حسن حبيبي رياست اين مجموعه را بعهده گرفتند. مجموعهاي در بر گيرنده 221 واژه مصوّب اين فرهنگستان در سال 1376 ش. انتشار يافت. ضمناً فصلنامهاي نيز با عنوان نامه فرهنگستان از بهار 1374 ش. تاكنون منتشر ميگردد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 127 ـ 125 |